𝐏𝐀𝐑𝐓 ²
عمیق مثل دریا ( ᎠᎬᎬᏢ ᏞᏆᏦᎬ ͲᎻᎬ ՏᎬᎪ )𝐏𝐀𝐑𝐓 ²
کنجکاویم خیلی زیاد شده بود باید میفهمیدم این پسر کیه فردا از یکی از خدمتکار ها پرسیدم + میشه یه توضیحی درباره ی هوسوک بدی ٪ شما حق ندارین با اسم صدا بزنین + چرا آخه خودش گفت ٪ دو سال پیش خود ارباب به یه نفر گفته بود اسمشو درحالی که گفته بودن اگر خودشون متقابل بگن و اون شخص باهاشون راحت باشه و بعد از اینکهخودشون گفتن مدامصدا بزنن مجازاتش مرگه یا عذاب + خب ٪ بعد اون شخص هم فرداش بعد از اینکه ارباب بهشون گفتن با اسم صداشون زدن چن روز بعدش هیچ خبری از اون نشد + چه بیرحمانه ٪ ببخشید ولی حق ندارید درباره ی ارباب همچین چیزی بگین + نکنه اینممجازات داره ٪ مجازاتش سنگین تره + بگذریم من میرم . + نمیشه اینطوری اینا همشون میترسن ازش منم کم کم دارم میترسم دیگه....جیهوپ اومد خونه داشت میرفت اتاقش که گفتم + میزاری برم دیدن دوستم _ نه + چرا _ چون همین جا باید بمونی + آخه . رفت چرا اونجا کم بود اذیتم میکرد رئیسش اینجا هم این آقا بدتره . + نه نمیشه کارم رفتم تو اتاقش _ در بزنی بد نیستا + ببخشید ولی چرا نمیزاری برم اجازه ام دست خودمهههه ( باداد ) _ صداتو بیار پایین نرو رو مخم + که چی بشه ها. دستمو محکمگذاشتم رو میزش بلند شد اومد روبه روم صورتشو نزدیک کرد من رفتم عقب دو تا دست هام رو گرفت صورتشو آورد جلوی گوشم _ اجازه ات دست منه فهمیدی. هنوزم تو شک بودم دستمو از تو دستش در آوردم و گذاشتم رو سینه هاش که ازم دور بشه اما نمیتونستم پامو گرفتم بالا که باهاش هم قد بشم اما تا زیر چونش بیشتر نرفتم + من تا وقتی که نفهمم کی هستی نمیزارم هیچی کاری بکنی. رفتم بیرون اتاق تو پله ها نشستم یهو دیدم همه جمع شدن رفتم اون سمت همه رفتن کنار یه دختر بود موهاش ریخته بود جلوش و دستاش زخمی بود یه زنی بود که من ندیده بودمش تا حالا داشت میگفت ٪ بهت گفتم باید قوانین رو رعایت کنی هنوز نیومده داره قانون شکنی میکنه( با داد ). موهای دختر رو زدم کنار + هیونا خودتی ¥ هاری + چیکارش داری ها( با داد ) ٪ به تو چه . کمک کردم هیونا بلند شه زدم تو گوش زنه بادیگارد ها اومدن سمتم هیونا یواش گفت ¥ میدونم کاراته بلدی اما اینا....+ نگران نباش. خوبی پرورشگاه این بود به غیر از مدرسه میتونستی یه کلاس دیگه انتخاب کنی منم بخاطر اینکه یه روزی اون مدیر عوضی رو بزنم کاراته رو انتخاب کردم..... یکیشون اومد سمتم زدم تو شکمش اون یکی هم زدم تو صورتش بعدی افتاد رو زمین نشستم روش میخاستم بزنم تو صورتش یکی دستمو گرفت نگاش کردم یه پسر بود بلندم کرد...
کنجکاویم خیلی زیاد شده بود باید میفهمیدم این پسر کیه فردا از یکی از خدمتکار ها پرسیدم + میشه یه توضیحی درباره ی هوسوک بدی ٪ شما حق ندارین با اسم صدا بزنین + چرا آخه خودش گفت ٪ دو سال پیش خود ارباب به یه نفر گفته بود اسمشو درحالی که گفته بودن اگر خودشون متقابل بگن و اون شخص باهاشون راحت باشه و بعد از اینکهخودشون گفتن مدامصدا بزنن مجازاتش مرگه یا عذاب + خب ٪ بعد اون شخص هم فرداش بعد از اینکه ارباب بهشون گفتن با اسم صداشون زدن چن روز بعدش هیچ خبری از اون نشد + چه بیرحمانه ٪ ببخشید ولی حق ندارید درباره ی ارباب همچین چیزی بگین + نکنه اینممجازات داره ٪ مجازاتش سنگین تره + بگذریم من میرم . + نمیشه اینطوری اینا همشون میترسن ازش منم کم کم دارم میترسم دیگه....جیهوپ اومد خونه داشت میرفت اتاقش که گفتم + میزاری برم دیدن دوستم _ نه + چرا _ چون همین جا باید بمونی + آخه . رفت چرا اونجا کم بود اذیتم میکرد رئیسش اینجا هم این آقا بدتره . + نه نمیشه کارم رفتم تو اتاقش _ در بزنی بد نیستا + ببخشید ولی چرا نمیزاری برم اجازه ام دست خودمهههه ( باداد ) _ صداتو بیار پایین نرو رو مخم + که چی بشه ها. دستمو محکمگذاشتم رو میزش بلند شد اومد روبه روم صورتشو نزدیک کرد من رفتم عقب دو تا دست هام رو گرفت صورتشو آورد جلوی گوشم _ اجازه ات دست منه فهمیدی. هنوزم تو شک بودم دستمو از تو دستش در آوردم و گذاشتم رو سینه هاش که ازم دور بشه اما نمیتونستم پامو گرفتم بالا که باهاش هم قد بشم اما تا زیر چونش بیشتر نرفتم + من تا وقتی که نفهمم کی هستی نمیزارم هیچی کاری بکنی. رفتم بیرون اتاق تو پله ها نشستم یهو دیدم همه جمع شدن رفتم اون سمت همه رفتن کنار یه دختر بود موهاش ریخته بود جلوش و دستاش زخمی بود یه زنی بود که من ندیده بودمش تا حالا داشت میگفت ٪ بهت گفتم باید قوانین رو رعایت کنی هنوز نیومده داره قانون شکنی میکنه( با داد ). موهای دختر رو زدم کنار + هیونا خودتی ¥ هاری + چیکارش داری ها( با داد ) ٪ به تو چه . کمک کردم هیونا بلند شه زدم تو گوش زنه بادیگارد ها اومدن سمتم هیونا یواش گفت ¥ میدونم کاراته بلدی اما اینا....+ نگران نباش. خوبی پرورشگاه این بود به غیر از مدرسه میتونستی یه کلاس دیگه انتخاب کنی منم بخاطر اینکه یه روزی اون مدیر عوضی رو بزنم کاراته رو انتخاب کردم..... یکیشون اومد سمتم زدم تو شکمش اون یکی هم زدم تو صورتش بعدی افتاد رو زمین نشستم روش میخاستم بزنم تو صورتش یکی دستمو گرفت نگاش کردم یه پسر بود بلندم کرد...
۴۶.۲k
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.