بچه که بودم

بچه " که بودم...

توت فرنگی رو خیلی دوست داشتم ...
برا همین یه شب توت فرنگی هامو بردم تو تخت خوابم که پیش خودم بخوابن...
اما صبح که بیدار شدم دیدم همه توت فرنگی هام له شدن...
" اونوقت بود که فهمیدم چیزی که دوسش دارمو نباید ببرم تو تخت خواب خراب میشه" 
وقتی مدرسه میرفتم ...
یه آبرنگ داشتم خیلی دوسش داشتم و به همه همکلاسی هام نشونش میدادم...
اما یه روز دیدم که تو کیفم نیست..و هیچوقت معلوم نشد کی اونو برداشته..
" اونوقت فهمیدم که اونیکه دوسش دارمو نباید به کسی نشون بدم ...
چون ممکنه ازم بدزدنش...
وقتی یه نفرو دوست داشتم همیشه بهش میگفتم که دوستش دارم
و به خاطرش هر کاری میکنم... اما وقتی دیدم داره ازم دور میشه...
فهمیدم نباید بهش بگم دوستش دارم... وگرنه از دستش میدم...
برا همین دیگه نگفتم دوستش دارم... آزاد گذاشتمش...
به کسی هم نشونش ندادم که ازم بدزدنش...
نگران از دست دادنش نشدم که از دستم بره...
اما یه روز که برگشتم ... 
بهش نگاه کردم و دیدم سرش با کسی دیگه گرمه...
و منو فراموش کرده...
من همیشه از دوست داستن دست کشیدم...!
چون هیچوقت نفهمیدم اونیکه دوستش دارمو چه جوری نگه دارم....!
دیدگاه ها (۱)

🌸 امـروزتان گـلبارون💕 روزی پر از عشق و مـحبت🌸 روزی پر ازموفق...

سلااااااااام صبحتون بخیر امروزتان سرشارازعشق و امیدوپرازاموا...

روزی که لبخندش و برای اولین بار دیدم فهمیدم راه درستی و اومد...

دکتر : متاسفانه ایشون به حالت کما رفتن و اگر تا هفته ی آینده...

عشق چیز خوبیه پارت ۵ که یهو یه پسری رو دیدم که قیافش برام اش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط