حوس عشق پارت ۵۱
استرس و نگرانی کله بدنمو درگیر کرده بود پسرام اومده بودن و دکتر اومد بیرون من:عا دکتر چی شد دکتر:شما چه نسبتی با بیمار دارید من:ام نامزدشم حالش خوبه دکتر:بله حالش خوبه ضربه جدی نخورده زخمه سرسو پانسمان کردیم فقط یه سری دارو هست که باید اونو بخرید من:چشم فقط میتونم ببینمش دکتر:باه میتونید من:کودوم اتاقه دکتر:اتاق ۱۲۲ من:ممنون یونگی:بده من میرم میگیرم تو برو پیش میرا من:ممنون هیونگ بعد سریع رفتم اتاقو پیدا کردم و رفتم تو نشستم کنارش من:میرا خیلی منو ترسوندی داشتم دق میکردم نمیخوای چشماتو باز کنی من چشما خوشگلتو ببینم نمیخوای لبخندتو بهم نشون بدی همون موقع آروم چشماشو باز کرد من:میمیرا میرا:جونگ کوک من:جانم عشقم من اینجام میرا:جونگ کوک تو حالت خوبه من:آره قربونت برم خوبم تو بهتری میرا:یکم سرم گیج میره من:خوب میشه عزیز دلم قربون اون چشمات بشم میدونی چقدر ترسیدم میرا:عشقم من خوبم الان من:خیلی خوبه بعد رفتم جلو و لباشو بوسیدم یه کوچولو بعد جدا شدم من:میرا میرا:جونم من:چرا یهو اونجوری شد میرا:جونگ کوک نمیدونم چی شد چون اون ضربه ای که به سرم خورد باعث شد اون اتفاقو فاراموش کنم فقط میدونم یکی با ماشین زد بهمون همین من:آشغال عوضی اگه پیداش نکردم ولی مهم اینه که الان حالت خوبه اینو بدون اگه اتفاقو برات میوفتاد زیر خاکم شده پیداش میکردم و میکشتمش
۲۶.۷k
۱۶ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.