زندگی من…
دیشب دو تا از خاله هام اومده بودن خونمون
خب رسم دیگه کوچیکترا اول برن خونه بزرگترا بعد بزرگترا بیان خونه اونا
هیچی دیگه من دست به سیاه و سفید نزدم! رفتم تو اتاقمو درم بستم و فقط برا دست شویی رفتن یا اب و یه چیزی کوفت کردن می اومدم بیرون😐
میبینی چه وضعیه؟
اخرشم نفهمیدم من خلم؟یا دنیا!؟
الان باید برم مشق های عیدمو بنویسم😐
(نمیخواد بگی میدونم همین الانشم داری میگی خلم😐😶💔)
خب بزم دیگه بای…
خب رسم دیگه کوچیکترا اول برن خونه بزرگترا بعد بزرگترا بیان خونه اونا
هیچی دیگه من دست به سیاه و سفید نزدم! رفتم تو اتاقمو درم بستم و فقط برا دست شویی رفتن یا اب و یه چیزی کوفت کردن می اومدم بیرون😐
میبینی چه وضعیه؟
اخرشم نفهمیدم من خلم؟یا دنیا!؟
الان باید برم مشق های عیدمو بنویسم😐
(نمیخواد بگی میدونم همین الانشم داری میگی خلم😐😶💔)
خب بزم دیگه بای…
۱.۸k
۱۲ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.