دوپارتی دراکو
وقتیدراکومالفویعاشقا/تریدلمیشه
"دوپارتی"
ا/تویو
سه ساله توی هاگوارتز درس میخونم،تمام این مدت فقط نگاه های سنگین بقیه مخصوصا دراکو رو حس کردم،همه میگن اون یه موجود شیطانیه،امروز قرار بود پرفسور فلیتویک امتحان دونفره بگیره،همش خدا خدا میکردم با ا/ن(دوستا/ت)باشم،نشسته بودم توی کلاس و منتظر...
با صدای پرفسور فلیتویک همه ساکت شدن،پرفسور به تعدا همه مارو گروهبندی کرد. و میدونی چیشد؟
من با بلیز زابینی توی یه گروه افتادم،باور نکردنیه
قرار بود هرکدوممون یه گیاه پیدا کنیم،ما قرار شد یه گیاه مهر گیاه بالغ توی جنگل پیدا کنیم،داشتیم میرفتیم توی جنگل که بلیز من و کشید یه گوشه...
دراکو ویو
داشتم با پانسی(عققق)توی جنگل دنبال یه گیاه میگشتم که پانسی احمق از من جدا شد،حالا چطوری پیداش کنم؟
همینطوری داشتم میگشتم دنبال پانسی که صدای جیغ کسی رو شنیدم...
دنبال صدا رفتم که دیدم بلیز ع.و.ض.ی داره به ا/ت ریدل ت.ج.ا.و.ز میکنه،خون توی رگم یخ بست...من عاشق این دخترم و اون داره اذیتش میکنه؟
دویدم سمت بلیز،یقه شو محکم گرفتم و کشیدمش،پرت شد روی زمین
نشستم روش و انقدر بهش فحش دادم و مشتام و توی صورتش زدم که فکنم مرد،وقتی مطمئن شدم یکم ارومتر شدم رفتم سمت ا/ت...گردنش کبود بود و یکم یقه لباسش باز بود،ردام و انداختم روش و بلندش کردم،نمیتونستم توی این وضع ببینمش،یقه لباسم و گرفته بود و زیر لب ناله میکرد گفتم
دراکو:اروم باش ا/ت...اروم باش عشقم...همه چی تموم شد
چشماش و اروم باز کرد،گفت
ا/ت:ت...تو؟چ...چ.ر...ا....م..
دراکو:هیسسسسس.....بعدش برات توضیح میدم
بردمش درمانگاه پیش مادام پامفری...بعد از اینکه حالش بهتر شد رفتم پیشش...کلی سوال پیچم کرد
ا/ت:چرا نجاتم دادی؟چیشد؟تو اونجا چیکار میکردی؟
"ادامهدارد"
"دوپارتی"
ا/تویو
سه ساله توی هاگوارتز درس میخونم،تمام این مدت فقط نگاه های سنگین بقیه مخصوصا دراکو رو حس کردم،همه میگن اون یه موجود شیطانیه،امروز قرار بود پرفسور فلیتویک امتحان دونفره بگیره،همش خدا خدا میکردم با ا/ن(دوستا/ت)باشم،نشسته بودم توی کلاس و منتظر...
با صدای پرفسور فلیتویک همه ساکت شدن،پرفسور به تعدا همه مارو گروهبندی کرد. و میدونی چیشد؟
من با بلیز زابینی توی یه گروه افتادم،باور نکردنیه
قرار بود هرکدوممون یه گیاه پیدا کنیم،ما قرار شد یه گیاه مهر گیاه بالغ توی جنگل پیدا کنیم،داشتیم میرفتیم توی جنگل که بلیز من و کشید یه گوشه...
دراکو ویو
داشتم با پانسی(عققق)توی جنگل دنبال یه گیاه میگشتم که پانسی احمق از من جدا شد،حالا چطوری پیداش کنم؟
همینطوری داشتم میگشتم دنبال پانسی که صدای جیغ کسی رو شنیدم...
دنبال صدا رفتم که دیدم بلیز ع.و.ض.ی داره به ا/ت ریدل ت.ج.ا.و.ز میکنه،خون توی رگم یخ بست...من عاشق این دخترم و اون داره اذیتش میکنه؟
دویدم سمت بلیز،یقه شو محکم گرفتم و کشیدمش،پرت شد روی زمین
نشستم روش و انقدر بهش فحش دادم و مشتام و توی صورتش زدم که فکنم مرد،وقتی مطمئن شدم یکم ارومتر شدم رفتم سمت ا/ت...گردنش کبود بود و یکم یقه لباسش باز بود،ردام و انداختم روش و بلندش کردم،نمیتونستم توی این وضع ببینمش،یقه لباسم و گرفته بود و زیر لب ناله میکرد گفتم
دراکو:اروم باش ا/ت...اروم باش عشقم...همه چی تموم شد
چشماش و اروم باز کرد،گفت
ا/ت:ت...تو؟چ...چ.ر...ا....م..
دراکو:هیسسسسس.....بعدش برات توضیح میدم
بردمش درمانگاه پیش مادام پامفری...بعد از اینکه حالش بهتر شد رفتم پیشش...کلی سوال پیچم کرد
ا/ت:چرا نجاتم دادی؟چیشد؟تو اونجا چیکار میکردی؟
"ادامهدارد"
۸۶۵
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.