مافیای عاشق پارت۱۱
کامنتا هست این تیکه
کوک:عشقم پاشوقهر نکن ....ا.ت:ازت متنفرم(باداد) .
....کوک یه ثانیه خون به مغزش نرسید کسی که عاشق بود الان ازش متنفر بود دیگه نتونست تحمل
کنه بغضی که گلوش رو چنگ می زد رو قورت داد و بلند شد رفت سمت در و در رو قفل کرد و
بعد رفت پیش ته ....و تا ته رو دید محکم بغلش کرد .
..ته:چی شده پسر حالت خوبه ..
..کوک:ا.ت بهم گفت ازت متنفرم .....ته:با کاری که تو دیشب کردی فعلا ها باید ناز بشی صدای دادش دیشب کل عمارت پر کرده بود می دونی چقدر درد کشیده .....کوک:راه کارت چیه ....
..ته خندید و ادامه داد:تو باید از دلش در بیاری طبیعی هست که ناراحت باشه و قهر کنه توی یه روز کل زندگیش خراب شده ...
....کوک:چطور از دلش دربیارم .....ته :نگران نباش یه قهر طولانی مدت پشت رو داری..و اینکه باید کار دیشبت رو توضیح بدی که نگرانش بودی ...
کوک:چشم متخصص یه سوال بیشتر ذهنم درگیر کرده شما چندتا دوست دختر داری ....ته خندید:چرا مگه ....کوک:این اطلاعات رو از کجا میاری من بایه دختر دیدم پسندیم ازدواج کردم عاشق شدم....
ته :۵۰ تا یا۶۰ تایی دارم .....کوک خندش گرفت و رفت دوباره سمت اتاق ا.ت و درو باز کرد دید ا.ت می خواد بلند بشه ولی نمی تونه ....کوک:وایسا خودم بیام ....ا.ت با دیدن کوک خودش عقب کشید
....
کوک:عشقم پاشوقهر نکن ....ا.ت:ازت متنفرم(باداد) .
....کوک یه ثانیه خون به مغزش نرسید کسی که عاشق بود الان ازش متنفر بود دیگه نتونست تحمل
کنه بغضی که گلوش رو چنگ می زد رو قورت داد و بلند شد رفت سمت در و در رو قفل کرد و
بعد رفت پیش ته ....و تا ته رو دید محکم بغلش کرد .
..ته:چی شده پسر حالت خوبه ..
..کوک:ا.ت بهم گفت ازت متنفرم .....ته:با کاری که تو دیشب کردی فعلا ها باید ناز بشی صدای دادش دیشب کل عمارت پر کرده بود می دونی چقدر درد کشیده .....کوک:راه کارت چیه ....
..ته خندید و ادامه داد:تو باید از دلش در بیاری طبیعی هست که ناراحت باشه و قهر کنه توی یه روز کل زندگیش خراب شده ...
....کوک:چطور از دلش دربیارم .....ته :نگران نباش یه قهر طولانی مدت پشت رو داری..و اینکه باید کار دیشبت رو توضیح بدی که نگرانش بودی ...
کوک:چشم متخصص یه سوال بیشتر ذهنم درگیر کرده شما چندتا دوست دختر داری ....ته خندید:چرا مگه ....کوک:این اطلاعات رو از کجا میاری من بایه دختر دیدم پسندیم ازدواج کردم عاشق شدم....
ته :۵۰ تا یا۶۰ تایی دارم .....کوک خندش گرفت و رفت دوباره سمت اتاق ا.ت و درو باز کرد دید ا.ت می خواد بلند بشه ولی نمی تونه ....کوک:وایسا خودم بیام ....ا.ت با دیدن کوک خودش عقب کشید
....
۸۹.۸k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.