رمان خانواده پارت بیست سه
رمان خانواده پارت بیست سه
شخصیت ها : ا/ت ( مادر ) جونگ سوک ( پدر ) اون وو ( پسر)
یکی از همونا به من خورد و بیهوش شدم و وقتی به هوش اومدم دیدم یه مرده جلوم نشسته رو یه صندلی خیلی بزرگ شبیه صندلی پادشاها بود که دید داره توی یه تفنگی داره تیر پر میکنه منو دیدو
گفت : بیدار شدی؟
منم گفتم : مامان بابام کجان ؟ تو کی هستی ؟ چرا من اینجام ؟ و...
گفت : او او او اروم باش اینهمه سوالو یه جا نمیتونم جواب بدم یکی یکی بپرش
گفتم : تو کی هستی ؟
گفت : من صاحب اون همه شمش های طلایم که بابات ازم دزدیده
گفتم : هاع ؟ شمش ؟ دزد ؟ کی ؟ بابای من ؟
گفت : اره خب اینو ولکن مامان بابات حالشو خوبه و تو اینجای چون دخترپ از تو خوشش اومده و اگه تو با دخترمن ازدواج کنی اون شمشا رو نمیخوام
گفتم : خب به من چه ربطی داره من الا....
داشتم جملمو کامل میکردم که تفنگو گذاشت رو پیشونیم و
گفت : به تو ربط داره و اگه میخوای چرت بگی همو بهتر بمیری
گفتم : باشه باشه من الان میخوام بابامو ببینم و باهاش حرف بزنم
گفت : افرین حرو.می معلومه مثل باباتی
گفتم : خب بچشما
گفت : باشه حالا دهنتو ببند خیلی زر زدی
و بعد باصدای بلند داد زد و
گفت : اون عوضییی رو بیاریننن
بابا اومد تو تمام صورتش زخم بود اصلا حالش خوب نبود خواستم برم پیشش که دیدم مرده
گفت : بشین سرجان بزار اون بیاد
دیگه تکوم نخوردم بابا رو کشیدن طرف من و جلوی من و اون مرده پرا کردن اون مرده پاشو گذاشت رو کمر بابا بابا هم هیی از شد درد ای ای میکرد و
من به بابا گفتم : بابا چیکار کنم ؟
بابا به مرده گفت : به خدا قسم شمشا دست من از من دزدیدنش
مرده گفت : این کلکا دیگه قدیمی شده تخم.سگ
و پاشو مکم تر تو کمرم بابا فرو کرد منم دیگه واقعا نمیدونستم چیکار کنم که مرده به بابا
گفت : مثل اینکه تنبیه تو و پسرت هیچ نتیجه ای نداره میخوای زنتو تنبیه کنم بابا میخواست پاشه بزنه تو دهنه مرده
من گفتم : تو رو خدا مامانتو کتک نزنین
مرده گفت : قرار نیست کتکش بزنیم تنبیه زنا با مردا فرق داره
گفتم : یعنی چی؟
بابا گفت : این مردک حرو.می میخوادمامانتو بکنه
گفتم : هاع چی میگی نه بابا
اون مرده به من گفت : نکنه تو میخوای بچه دارش کنم اخه من قصد داشتم از کان.دوم استفاده کنم
دیدم اوضاع خیلی داره وخیم میشه
گفتم : باشه حرکاری بخوای میکنم
بابا به من گفت : دهنتو ببند عوضی میخوای داماد این اشغال بشی ؟
گفتم : تو ایده بهتری داری یا که میخوای این مرده زنتو بکنه
بابا گفت : گندش بزنن ( با یکم مکث ) بیا منو بکیر اونا رو ول کن
مرده گفت : تو طاقت تنبیه های سخت مردا رو نداری
من به بابا گفتم : میخوای چیکار کنی
گفت : به جای مامانت میگم منو بکنه این عوضی نه تنها زنا بلکه از مردا هم خوشش میاد
گفتم : تو باید دهنتو ببندی
اون مرده گفت : ...
شخصیت ها : ا/ت ( مادر ) جونگ سوک ( پدر ) اون وو ( پسر)
یکی از همونا به من خورد و بیهوش شدم و وقتی به هوش اومدم دیدم یه مرده جلوم نشسته رو یه صندلی خیلی بزرگ شبیه صندلی پادشاها بود که دید داره توی یه تفنگی داره تیر پر میکنه منو دیدو
گفت : بیدار شدی؟
منم گفتم : مامان بابام کجان ؟ تو کی هستی ؟ چرا من اینجام ؟ و...
گفت : او او او اروم باش اینهمه سوالو یه جا نمیتونم جواب بدم یکی یکی بپرش
گفتم : تو کی هستی ؟
گفت : من صاحب اون همه شمش های طلایم که بابات ازم دزدیده
گفتم : هاع ؟ شمش ؟ دزد ؟ کی ؟ بابای من ؟
گفت : اره خب اینو ولکن مامان بابات حالشو خوبه و تو اینجای چون دخترپ از تو خوشش اومده و اگه تو با دخترمن ازدواج کنی اون شمشا رو نمیخوام
گفتم : خب به من چه ربطی داره من الا....
داشتم جملمو کامل میکردم که تفنگو گذاشت رو پیشونیم و
گفت : به تو ربط داره و اگه میخوای چرت بگی همو بهتر بمیری
گفتم : باشه باشه من الان میخوام بابامو ببینم و باهاش حرف بزنم
گفت : افرین حرو.می معلومه مثل باباتی
گفتم : خب بچشما
گفت : باشه حالا دهنتو ببند خیلی زر زدی
و بعد باصدای بلند داد زد و
گفت : اون عوضییی رو بیاریننن
بابا اومد تو تمام صورتش زخم بود اصلا حالش خوب نبود خواستم برم پیشش که دیدم مرده
گفت : بشین سرجان بزار اون بیاد
دیگه تکوم نخوردم بابا رو کشیدن طرف من و جلوی من و اون مرده پرا کردن اون مرده پاشو گذاشت رو کمر بابا بابا هم هیی از شد درد ای ای میکرد و
من به بابا گفتم : بابا چیکار کنم ؟
بابا به مرده گفت : به خدا قسم شمشا دست من از من دزدیدنش
مرده گفت : این کلکا دیگه قدیمی شده تخم.سگ
و پاشو مکم تر تو کمرم بابا فرو کرد منم دیگه واقعا نمیدونستم چیکار کنم که مرده به بابا
گفت : مثل اینکه تنبیه تو و پسرت هیچ نتیجه ای نداره میخوای زنتو تنبیه کنم بابا میخواست پاشه بزنه تو دهنه مرده
من گفتم : تو رو خدا مامانتو کتک نزنین
مرده گفت : قرار نیست کتکش بزنیم تنبیه زنا با مردا فرق داره
گفتم : یعنی چی؟
بابا گفت : این مردک حرو.می میخوادمامانتو بکنه
گفتم : هاع چی میگی نه بابا
اون مرده به من گفت : نکنه تو میخوای بچه دارش کنم اخه من قصد داشتم از کان.دوم استفاده کنم
دیدم اوضاع خیلی داره وخیم میشه
گفتم : باشه حرکاری بخوای میکنم
بابا به من گفت : دهنتو ببند عوضی میخوای داماد این اشغال بشی ؟
گفتم : تو ایده بهتری داری یا که میخوای این مرده زنتو بکنه
بابا گفت : گندش بزنن ( با یکم مکث ) بیا منو بکیر اونا رو ول کن
مرده گفت : تو طاقت تنبیه های سخت مردا رو نداری
من به بابا گفتم : میخوای چیکار کنی
گفت : به جای مامانت میگم منو بکنه این عوضی نه تنها زنا بلکه از مردا هم خوشش میاد
گفتم : تو باید دهنتو ببندی
اون مرده گفت : ...
۱۵۳
۰۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.