black flower(p,125)
black flower(p,125)
دانگ هی به هودونگ اشاره کرد و خدمتکار یه لیوان آب به تهیونگ داد.
تهیونگ یک نفس لیوان آب رو سر کشید.
دانگ هی با تعجب به سمت همسرش چرخید.
دانگ هی: با هم زندگی کنن؟ عزیزم منظورت چیه؟
شین یانگ: چند روز پیش با معلم سوهیون صحبت کردم
اگه نتونه این امتحان رو قبول بشه شانس دانشگاه و قبول شدنش واقعا پایین میاد... شاید اگه با هم زندگی کنن نه تنها نمره ی قبولی رو بگیره ممکنه برای امتحان ورودی دانشگاه هم آماده بشه.
شین یانگ جواب همسرش رو داد و ابروهای دانگ هی بالا پرید.
اونم مثل شین یانگ میخواست سوهیون موفق بشه اما زندگی یه امگا و آلفای تازه بالغ شده که خیلی راحت تحت تاثیر هرموناشون قرار می گرفتند و نسبتی با هم نداشتند قطعا نمی تونست نتیجه ی خوبی داشته باشه....
دانگ هی: عزیزم به همین راحتیا هم نیست.... یه آلفا و یه امگای جوون چطور می تونن با هم زندگی کنن؟ فکر نکنم خانواده ی آقای کیم رضایت بدن
شین یانگ دستش رو روی رون پای دانگ هی گذاشت.
شین یانگ: نگران نباش مشکلی پیش نمیاد.... اگه خانواده ی آقای کیم موافقت نکردند خودم باهاشون صحبت میکنم و راضیشون میکنم.
دانگ هی نفس عمیقی کشید و سرش رو تکون داد.
به آلفاش اعتماد داشت همیشه بهترین تصمیم ها رو برای کمپانی و هم خانواده ی کوچیکشون میگرفت و خیلی کم پیش می اومد که اشتباه کنه.
تهیونگ نمی دونست چی باید بگه و چه واکنشی نشون بده...
باید بهشون میگفت پدر و مادرش فوت کردند و به جز خواهری که حتی بهش یه پیام چند کلمه ای هم نمیده خانواده ای نداره؟
به هر حال برای اونا هم فرقی نمی کرد.
دانگ هی به هودونگ اشاره کرد و خدمتکار یه لیوان آب به تهیونگ داد.
تهیونگ یک نفس لیوان آب رو سر کشید.
دانگ هی با تعجب به سمت همسرش چرخید.
دانگ هی: با هم زندگی کنن؟ عزیزم منظورت چیه؟
شین یانگ: چند روز پیش با معلم سوهیون صحبت کردم
اگه نتونه این امتحان رو قبول بشه شانس دانشگاه و قبول شدنش واقعا پایین میاد... شاید اگه با هم زندگی کنن نه تنها نمره ی قبولی رو بگیره ممکنه برای امتحان ورودی دانشگاه هم آماده بشه.
شین یانگ جواب همسرش رو داد و ابروهای دانگ هی بالا پرید.
اونم مثل شین یانگ میخواست سوهیون موفق بشه اما زندگی یه امگا و آلفای تازه بالغ شده که خیلی راحت تحت تاثیر هرموناشون قرار می گرفتند و نسبتی با هم نداشتند قطعا نمی تونست نتیجه ی خوبی داشته باشه....
دانگ هی: عزیزم به همین راحتیا هم نیست.... یه آلفا و یه امگای جوون چطور می تونن با هم زندگی کنن؟ فکر نکنم خانواده ی آقای کیم رضایت بدن
شین یانگ دستش رو روی رون پای دانگ هی گذاشت.
شین یانگ: نگران نباش مشکلی پیش نمیاد.... اگه خانواده ی آقای کیم موافقت نکردند خودم باهاشون صحبت میکنم و راضیشون میکنم.
دانگ هی نفس عمیقی کشید و سرش رو تکون داد.
به آلفاش اعتماد داشت همیشه بهترین تصمیم ها رو برای کمپانی و هم خانواده ی کوچیکشون میگرفت و خیلی کم پیش می اومد که اشتباه کنه.
تهیونگ نمی دونست چی باید بگه و چه واکنشی نشون بده...
باید بهشون میگفت پدر و مادرش فوت کردند و به جز خواهری که حتی بهش یه پیام چند کلمه ای هم نمیده خانواده ای نداره؟
به هر حال برای اونا هم فرقی نمی کرد.
- ۶.۶k
- ۲۵ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط