زمانی که تورا دیدم. Part 11
زمانی که تورا دیدم. Part 11
دیدم اوجین افتاده رو زمینو یه تیغ تو دستشه و دست چپشم زخمیه
سلنا:اوجینننننننن داداشییییی خوبیییی(گریه،نگران)
اوجین:سلنا برو بیرون میخوام بمیرم(بغض)
سلنا:چرا اخههههه اوجین باید بری بیمارستان😭
اوجین:برو سر قرارت دیر میشه
سلنا:هیچی نگو برم سر قرارچیکار کنم هاننن 😭
زنگ زدم به جونیونگ
مکالمع جونیونگ و سلنا:
سلنا:الو جونیونگ بیابالا اوجینو ببریم بیمارستانننن
جونیونگ:چیی مگه چش شدهعه
سلنا:تو فعلا بیاااا بعدا برات توضیح میدمممم
سه ساعت بعد
ویو سلنا
زنگ زدم به خانوادهامون و همین طور ا.ت و کوک اومدن و دکتر گفت خودکشی ناموفق داشته و الان یه ارام بخش بهش زده تا بهتر شه.
وقتی به هوش اومد بهم گفت بخاطر ا.ت خودکشی کرد چون ا.ت کوک و به جای اون دوست داره و اینکه خلاصه مامان و بابامم باهاش حرف زدن و بهش گفتن که ا.ت و اون نمیتونن باهم باشن و اونم خیلی ناراحت شد.
سه سال بعد...
دیدم اوجین افتاده رو زمینو یه تیغ تو دستشه و دست چپشم زخمیه
سلنا:اوجینننننننن داداشییییی خوبیییی(گریه،نگران)
اوجین:سلنا برو بیرون میخوام بمیرم(بغض)
سلنا:چرا اخههههه اوجین باید بری بیمارستان😭
اوجین:برو سر قرارت دیر میشه
سلنا:هیچی نگو برم سر قرارچیکار کنم هاننن 😭
زنگ زدم به جونیونگ
مکالمع جونیونگ و سلنا:
سلنا:الو جونیونگ بیابالا اوجینو ببریم بیمارستانننن
جونیونگ:چیی مگه چش شدهعه
سلنا:تو فعلا بیاااا بعدا برات توضیح میدمممم
سه ساعت بعد
ویو سلنا
زنگ زدم به خانوادهامون و همین طور ا.ت و کوک اومدن و دکتر گفت خودکشی ناموفق داشته و الان یه ارام بخش بهش زده تا بهتر شه.
وقتی به هوش اومد بهم گفت بخاطر ا.ت خودکشی کرد چون ا.ت کوک و به جای اون دوست داره و اینکه خلاصه مامان و بابامم باهاش حرف زدن و بهش گفتن که ا.ت و اون نمیتونن باهم باشن و اونم خیلی ناراحت شد.
سه سال بعد...
۵۱۰
۲۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.