انتقالی پارت ۲۵
تهیونگ بدون در زدن اومد توی و من رو با اون وضعیت دید تازه فهمیدم چیشده و سریع بلند شدم
+اقای کیم بعد نیست در بزنید بعد وارد بشید
-ا/ت منما تهیونگ چرا ایطوری باهام حرف میزنی راحت حرف بزن
+پس بزار یه چیزی ازت بپرسم کی فهمیدی قرار با من ازدواج کنی؟
-دیروز که باهم رفتیم رستوران زنگ زدم به مامانم فهمیدم قراره با یکی ازدواج کنم ولی الان فهمیدم اون تویی
+برو بیرون
-چرا چیشده مگه؟
+تو نمیدونستی من تو رو دوست دارم؟تو میدونستی قراره با یکی دیگه ازواج کنی و منو بوسیدی؟ازت ازت حالم بهم میخوره برو بیرون خیلی ناراحتم که قراره با تو ازدواج کنم برو بیرون وسایلم رو جمع کنم این کار رو که میتونی بکنی؟(گریه شدید ولی بی صدا)
+اقای کیم بعد نیست در بزنید بعد وارد بشید
-ا/ت منما تهیونگ چرا ایطوری باهام حرف میزنی راحت حرف بزن
+پس بزار یه چیزی ازت بپرسم کی فهمیدی قرار با من ازدواج کنی؟
-دیروز که باهم رفتیم رستوران زنگ زدم به مامانم فهمیدم قراره با یکی ازدواج کنم ولی الان فهمیدم اون تویی
+برو بیرون
-چرا چیشده مگه؟
+تو نمیدونستی من تو رو دوست دارم؟تو میدونستی قراره با یکی دیگه ازواج کنی و منو بوسیدی؟ازت ازت حالم بهم میخوره برو بیرون خیلی ناراحتم که قراره با تو ازدواج کنم برو بیرون وسایلم رو جمع کنم این کار رو که میتونی بکنی؟(گریه شدید ولی بی صدا)
۶.۸k
۱۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.