part 2
part 2
او هر شب برایش پیام میفرستاد با اینکه میدانست پاسخ نمی اید
"امروز دوباره اهنگمون رو گوش کردم. هنوز بوی عطرت توی اتاقم هست"
اما امروز فرق داشت امروز برای اولین بار پیامی از شماره او امد
یک لوکیشن فقط همین
بدون فکر خودش را به انجا رساند. باران شدید تر شده بود.وقتی، رسید یک نیمکت خالی دید. و رویش، یک جعبه کوچک
داخلش یک نامه بود از دست خطی که میشناخت
"جونگکوک......
این اخرین هدیه است. اگر اینو پیدا کردی یعنی هنوز به من فکر میکنی
دوستت داشتم با تمام درد هایی که داشتم
نمیخواستم زخمی ات کنم ولی من زخم های خودم را دیگر نمیتوانستم تحمل کنم
او هر شب برایش پیام میفرستاد با اینکه میدانست پاسخ نمی اید
"امروز دوباره اهنگمون رو گوش کردم. هنوز بوی عطرت توی اتاقم هست"
اما امروز فرق داشت امروز برای اولین بار پیامی از شماره او امد
یک لوکیشن فقط همین
بدون فکر خودش را به انجا رساند. باران شدید تر شده بود.وقتی، رسید یک نیمکت خالی دید. و رویش، یک جعبه کوچک
داخلش یک نامه بود از دست خطی که میشناخت
"جونگکوک......
این اخرین هدیه است. اگر اینو پیدا کردی یعنی هنوز به من فکر میکنی
دوستت داشتم با تمام درد هایی که داشتم
نمیخواستم زخمی ات کنم ولی من زخم های خودم را دیگر نمیتوانستم تحمل کنم
۷۲۱
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.