فیک کوک
𝕸𝖞 𝖒𝖆𝖋𝖎𝖆⁶³
چراغ قوه رو برداشتم و سوار یکی از ماشینا شدم. وسطای جنگل پیاده شدم و از ته دلم صداشو فریاد زدم. هر سمتی که برنیگشتم فقط درخت بود.
تا اینکه صدای ضعیفی به گوشم خورد.
_: ات*داد* صدامو میشنوی!؟؟
صداش کمی بلندتر شد.
_: همین طوری ادامه بده. به حرف زدن ادامه بده تا بتونم پیدات کنم!
به صدا نزدیک شدم که تونستم بلاخره پیداش کنم.
وایساده بودو اسممو صدا با استرس صدا میزد.
_: ات!
برگشت سمتم.
دوییدم سمتشو محکم بغلش کردم.
خیسی اشکاشو روی شونم حس میکردم. از تهدل گریه میکرد.
محکم تر به خودم فشوردمشو دم گوشش زمزمه کردم.
_: چیزی نیست دخترم. چیزی نیست. الان من پیشتم. چیزی واسه ترسیدن وجود نداره.
براید بغلش کردم و سمت ماشین رفتم. درو باز کردم و گذاشتمش روی صندلی. خودمم سوار شدم و دستشو محکم گرفتم.
_: الان برمیگردیم خونه عزیزکم. نگران هیچی نباش.
سرتکون داد چشماشو بست.
ویو جیمین
از بغلم جداش کردم. سمت یکی از اتاقا که مال خودمو ن بود رفتیم.
×: وقتی داشتیم برمیگشتیم هیچ صدایی حتی نمیکردم یه دفعه یاد ات افتادم. برگشتم که دیدم نیست. تا همین چند دقیقهپیش داشتم دنبالش میگشتم. همهجا رو گشتم. با فکر اینکه شاید برگشته باشه پیشتون منم برگشتم. ولی اون نیست.*گریه* همش تقصیر من بود.... ببخشید.
÷: تقصیر تو نبودم عزیزدلم. تقصیر تو نیست. اون پیدا میشه. باشه؟ انقررنگران نباش.
چراغ قوه رو برداشتم و سوار یکی از ماشینا شدم. وسطای جنگل پیاده شدم و از ته دلم صداشو فریاد زدم. هر سمتی که برنیگشتم فقط درخت بود.
تا اینکه صدای ضعیفی به گوشم خورد.
_: ات*داد* صدامو میشنوی!؟؟
صداش کمی بلندتر شد.
_: همین طوری ادامه بده. به حرف زدن ادامه بده تا بتونم پیدات کنم!
به صدا نزدیک شدم که تونستم بلاخره پیداش کنم.
وایساده بودو اسممو صدا با استرس صدا میزد.
_: ات!
برگشت سمتم.
دوییدم سمتشو محکم بغلش کردم.
خیسی اشکاشو روی شونم حس میکردم. از تهدل گریه میکرد.
محکم تر به خودم فشوردمشو دم گوشش زمزمه کردم.
_: چیزی نیست دخترم. چیزی نیست. الان من پیشتم. چیزی واسه ترسیدن وجود نداره.
براید بغلش کردم و سمت ماشین رفتم. درو باز کردم و گذاشتمش روی صندلی. خودمم سوار شدم و دستشو محکم گرفتم.
_: الان برمیگردیم خونه عزیزکم. نگران هیچی نباش.
سرتکون داد چشماشو بست.
ویو جیمین
از بغلم جداش کردم. سمت یکی از اتاقا که مال خودمو ن بود رفتیم.
×: وقتی داشتیم برمیگشتیم هیچ صدایی حتی نمیکردم یه دفعه یاد ات افتادم. برگشتم که دیدم نیست. تا همین چند دقیقهپیش داشتم دنبالش میگشتم. همهجا رو گشتم. با فکر اینکه شاید برگشته باشه پیشتون منم برگشتم. ولی اون نیست.*گریه* همش تقصیر من بود.... ببخشید.
÷: تقصیر تو نبودم عزیزدلم. تقصیر تو نیست. اون پیدا میشه. باشه؟ انقررنگران نباش.
۷۸۱
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.