پسری با باندانای قرمز پارت ⁶
رفتیم کلاس بعدی ...... هوففف اونم تموم شد الان دیگه باید میرفتیم خونه . رفتیم پارکینگ که ماشینو برداریم که دخترا رو دیدیم . قایم شدیم پشت در پارکینگ . سوار ماشین شدن . ا/ت نشست پشت فرمون . ماهم رفتیم سوار ماشین شدیم و باندانا هامون رو از داخل کیفمون دراوردیم . بازشون کردیم و بستیم روی دماغ و دهنمون . مال من قرمز بود . دنبالشون راه افتادیم . خیلی وقت بود کسی رو تعقیب نکرده بودیم . نگه داشتن . اما ما رفایم کوچه ی بغلی ، ماشینو پارک کردیم و سریع پیاده رفتیم داخل خیابون . از ماشین اومدن بیرون و رفتن داخل یه خونه ای . از کیف ا/ت یه جاکلیدی افتاد . بعد از اینکه اونا رفتن داخل من سریع رفتم دم در و جاکلیدی رو برداشتم . داشتم نگاهش میکردم که در باز شد . سرم رو آوردم بالا که با چهره ی متعجب ا/ت مواجه شدم . جیغ بلندی کشید که من مو به تنم سیخ شد . عین خر یورتمه میرفتم و فرار میکردم . رسیدم به کوچه ی بغلی که دیدم جاکلیدی مونده توی دستم . جاکلیدیه قورباغه بود . ( 😐 خجالت نمیکشه با این سن و سال آخه قورباغه ؟ ) گذاشتمش توی جیب کتم و سوار ماشین شدیم و در رفتیم .
۱۳.۶k
۲۱ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.