رمان رهایی قلب ها پارت ۱
آتسوشی: زوناکا چان من نمیتونم آکوتاگاوا رو ببوسم نمیشه که عمرا
من: خیلی هم میشه
آتسو: آکو رو چیکار کنیم؟
من: بهش بگو دازای تعیدش میکنه
___________________________________________
(۷ صبح)
میسا: خااااا پوففففف خاررررر پوففففف
چویا: میساکی بیدار شو ببینم دیرمون میشه
میسا: نموخوام میخوام بخوابم
چویا : منم میخوام ولی باید بریم
میسا: باشه بابا بریم
(مافیا)
موری: الیس چان لطفا
الیس: نمیخوامممممم
موری: اگه بپوشی بهت کیک میدم
الیس: واقعا باشه بده بپوشم
میسا: سنسه?
موری: اههه میساکی چان سلام?
میسا: علیک خب کارم داشتید؟ اگه نه من برم بخوابم
موری: آره کارت داشتم . میساکی چان برادرت پیدا شده
نمیدونم چرا اشک خود به خود از چشمام سرازیر شد
و صدای هق هقم رفت هوا
میساکی: هق دادا هق شی ؟
که چویا با لگد در رو شکست
چویا: میساکی خوبی؟ چی شده؟ گریه نکن?
میسا: هق چویا هققق داداشم پیدا شده هق
چویا: هااااا!!! اون نردبون پیدا شده؟
یکی: سلام خواهر کوچولو
___________________________________________
خب اینم از این پارت امیداوارم خوشتون بیاد
ببخشید کم بود
من: خیلی هم میشه
آتسو: آکو رو چیکار کنیم؟
من: بهش بگو دازای تعیدش میکنه
___________________________________________
(۷ صبح)
میسا: خااااا پوففففف خاررررر پوففففف
چویا: میساکی بیدار شو ببینم دیرمون میشه
میسا: نموخوام میخوام بخوابم
چویا : منم میخوام ولی باید بریم
میسا: باشه بابا بریم
(مافیا)
موری: الیس چان لطفا
الیس: نمیخوامممممم
موری: اگه بپوشی بهت کیک میدم
الیس: واقعا باشه بده بپوشم
میسا: سنسه?
موری: اههه میساکی چان سلام?
میسا: علیک خب کارم داشتید؟ اگه نه من برم بخوابم
موری: آره کارت داشتم . میساکی چان برادرت پیدا شده
نمیدونم چرا اشک خود به خود از چشمام سرازیر شد
و صدای هق هقم رفت هوا
میساکی: هق دادا هق شی ؟
که چویا با لگد در رو شکست
چویا: میساکی خوبی؟ چی شده؟ گریه نکن?
میسا: هق چویا هققق داداشم پیدا شده هق
چویا: هااااا!!! اون نردبون پیدا شده؟
یکی: سلام خواهر کوچولو
___________________________________________
خب اینم از این پارت امیداوارم خوشتون بیاد
ببخشید کم بود
۶۲۱
۱۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.