مافیای عاشق پارت ۱۰
تیر اون گلوله دقیقا خورد کنار پاهای ا.ت و ا.ت خورد زمین و لاتعجب به پشت نگاه کرداگر جونگ کوک اون لحظه نمی رسیدو بادیگارد رو هول نمی داد کنار الان تیر معلوم نبود کجا خورده بود کوک بلند شد کوک:معلوم هست چیکار می کنی عوضی ..
..ته هم وه با این صدا ها بلند شده بود الان کنار کوک وایساده بود ...کوک:ته این رو برم زیرزمین تا خودم بیام ...ته:باشه ...ته اشاره کرد که چند نفر بیان ببرنش که صدای التماس های اون بادیگار بلند شد و با ته به سمت ا.ت رفت ....کوک اومد پیش ا.ت و همه جاش رو چک کرد ..کوک یه پوزخند زد و رو به ا.ت گفت:از دست من فرار می کنی ..از بازوش گرفت و بلندش کرد ا.ت رو به روی کوک بود .
...کوک:از اعتماد من سواستفاده می کنی .....ا.ت هم آروم گریه می کرد کوک دستش رو آورد بالا که به ا.ت سیلی بزنه که یه دست مانعش شد
..ته:کوک تو الان عصبانی هستی بعدا پشیمون میشی ...کوک :دستم رو ول کن .....ته:باشه فقط آروم باش باشه ....
آروم دست کوک رو ول کرد کوک هم دست ا.ت رو طوری گرفت که می خواست بشکنه که آخی از دهن ا.ت بیرون اومد
.....کوک:نگران نباش امشب می فهمی سواستفاده از عشق من چه عواقبی داره .....ا.ت:کوک .....کوک ا.ت رو پشت سر خودش کشوند و ا.ت هم برای اینکه دستش کنده نشه پشت سر کوک راه افتاد با شناختی که از کوک توی این ۱ماه فهمیده بود می دونست ...
امشب شب مرگش هست .
...کوک رسید به در یه اتاق و ا.ت رو پرت کرد داخلش
)کامنتا
..ته هم وه با این صدا ها بلند شده بود الان کنار کوک وایساده بود ...کوک:ته این رو برم زیرزمین تا خودم بیام ...ته:باشه ...ته اشاره کرد که چند نفر بیان ببرنش که صدای التماس های اون بادیگار بلند شد و با ته به سمت ا.ت رفت ....کوک اومد پیش ا.ت و همه جاش رو چک کرد ..کوک یه پوزخند زد و رو به ا.ت گفت:از دست من فرار می کنی ..از بازوش گرفت و بلندش کرد ا.ت رو به روی کوک بود .
...کوک:از اعتماد من سواستفاده می کنی .....ا.ت هم آروم گریه می کرد کوک دستش رو آورد بالا که به ا.ت سیلی بزنه که یه دست مانعش شد
..ته:کوک تو الان عصبانی هستی بعدا پشیمون میشی ...کوک :دستم رو ول کن .....ته:باشه فقط آروم باش باشه ....
آروم دست کوک رو ول کرد کوک هم دست ا.ت رو طوری گرفت که می خواست بشکنه که آخی از دهن ا.ت بیرون اومد
.....کوک:نگران نباش امشب می فهمی سواستفاده از عشق من چه عواقبی داره .....ا.ت:کوک .....کوک ا.ت رو پشت سر خودش کشوند و ا.ت هم برای اینکه دستش کنده نشه پشت سر کوک راه افتاد با شناختی که از کوک توی این ۱ماه فهمیده بود می دونست ...
امشب شب مرگش هست .
...کوک رسید به در یه اتاق و ا.ت رو پرت کرد داخلش
)کامنتا
۸۹.۳k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.