𝚙𝚊𝚒𝚗𝚏𝚞𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎❤︎ 69
صدای جیغ زدن میومد برگشتیم
بدو میرفتیم سمت صدا که به یه دختر رسیدیم انگار پاش زخمی شده بود ولی زخم عادی نبود
+حالت خوبه
دختر:پام....پام...نیش
+باشه باشه فهمیدم
جیمین پیش دختره نشست ولی دختره تعجب کرده بود
_نترس من دکترم میخوام ببینمش
دختره تایید کرد و جیمین پاشو نگاه میکرد
_این نیش ماره ولی خداروشکر سمی نمبوده میتونی پاشی؟
دختر:بله
بهش کمک کردم بلند شه وقتی بلند شد بردمش تو ماشین جیمینم پاشو باند پیچی کرد و بلاخره راه افتادیم به ۱۲ نیم ساعت مونده بود
با جیمین نشستیم تو ماشین و به فرودگاه حرکت کردیم چمدونشو برداشت و باهاش رو صندلی نشستم استرس داشتم و هی بع ساعتن نگا میکردم
_سوجین
+بله
_قول میدی هیچ وقت فراموشم نکنی
+نکن...اینکارو نکن جیمین(با بغض)
دستاشو باز کرد و منو بغل کردم
+چرا این حرفارو میزنی؟
_میترسم به روز فراموشم کنی و ترکم کنی....از همه چی میترسم
+هیچ وقت فراموشت نمیکنم ولی باید توهم بهم قول بدی
_....
+قول میدی؟
_سوجین من دیگه باید برم
+هی تو هنوز قول ندادی
_نگران من نباش...باشه دیگه هواپیما میره....من رفتم...مواظب خودت باش
در هین راه رفتن هی بهم برمیگشت و بای بای میکرد دلم شور میزد..میترسیدم یه روز فراموشش کنم...ولی هیچ وقت این اتفاق نمیوفته...پس چرا بهم قول نداد؟وقتی به خودم اومدم دیدیم هواپیما حرکت کرده به آسمون نگاه کردم
+هیچ وقت فراموشت نمیکنم...
#جیمین
رو صندلی نشستم و کمربند و بستم بهش نگاه میکردم انگار تو فک بود وقتی حرکت کرد هر چقدر بغض گلومو چنگ میزد ارزه دادم تا روی گونه هام بریزن....چرا اینکارو گردم....معذرت میخوام سوجینا
چشمامو بستم ولی با صدای خدمات چشمامو باز کردم ساعت ۶ بود انگار رسیده بودم چمدونمو برداشتم و بیرون رفتم....باید امروز اینکارو انجام میدادم البته میدونم اجباریه ولی بخاطر سوجین هرکاری میکنم نمیخواستم جون سوجین به خطر بیوفته یه نفس عمیق کشیدم و به آدرسی که داده بودن رفتم جای تاریکی و خلوطی بود که یه صدا از پشتم
اومد
....:واو ببین کی اینجاست
برگشتم طرفش چند سال بود نمیدیدمش ولی الان دیدمش اونم تو این وضع
....:داداش گلم پارک جیمین
_....
...:چه عجب به حرفم گوش گروی و اومدی اینجا
_فک نکن بخاطر تو اومدم....بخاطر اینکه زنم تو خطر نیوفته
....:بهتره قبل زنت دوست دختر داداشت بگی
_اون گذشتست
...:یعنی انقدر دوسش داری؟
رفتم جلوش و تو صورتش داد زدم
_دوسش ندارم عاشقشم دیونشم فهمیدییییی
....:بگیرینش
اونایی که پشتش وایستاده بودن اومدن جلو خواستن بیان طرفم که زود تفنگو دراوردم
_نزدیک نشین
....:زود دست به کار شدی هنوز کاری نکردیم که
خواستم حرف بزنم ولی یه دستمال جلوم اومد و سیاهی
#سوجین
ساعت ۶ بود مینهو اومد دنبالم و باهم رفتیم تا کادو برای سوهو بخریم
تو ماشین بودیم
مینهو:استاد
+بله
مینهو:آقای پارک رفتن؟
+اوهوم
بدو میرفتیم سمت صدا که به یه دختر رسیدیم انگار پاش زخمی شده بود ولی زخم عادی نبود
+حالت خوبه
دختر:پام....پام...نیش
+باشه باشه فهمیدم
جیمین پیش دختره نشست ولی دختره تعجب کرده بود
_نترس من دکترم میخوام ببینمش
دختره تایید کرد و جیمین پاشو نگاه میکرد
_این نیش ماره ولی خداروشکر سمی نمبوده میتونی پاشی؟
دختر:بله
بهش کمک کردم بلند شه وقتی بلند شد بردمش تو ماشین جیمینم پاشو باند پیچی کرد و بلاخره راه افتادیم به ۱۲ نیم ساعت مونده بود
با جیمین نشستیم تو ماشین و به فرودگاه حرکت کردیم چمدونشو برداشت و باهاش رو صندلی نشستم استرس داشتم و هی بع ساعتن نگا میکردم
_سوجین
+بله
_قول میدی هیچ وقت فراموشم نکنی
+نکن...اینکارو نکن جیمین(با بغض)
دستاشو باز کرد و منو بغل کردم
+چرا این حرفارو میزنی؟
_میترسم به روز فراموشم کنی و ترکم کنی....از همه چی میترسم
+هیچ وقت فراموشت نمیکنم ولی باید توهم بهم قول بدی
_....
+قول میدی؟
_سوجین من دیگه باید برم
+هی تو هنوز قول ندادی
_نگران من نباش...باشه دیگه هواپیما میره....من رفتم...مواظب خودت باش
در هین راه رفتن هی بهم برمیگشت و بای بای میکرد دلم شور میزد..میترسیدم یه روز فراموشش کنم...ولی هیچ وقت این اتفاق نمیوفته...پس چرا بهم قول نداد؟وقتی به خودم اومدم دیدیم هواپیما حرکت کرده به آسمون نگاه کردم
+هیچ وقت فراموشت نمیکنم...
#جیمین
رو صندلی نشستم و کمربند و بستم بهش نگاه میکردم انگار تو فک بود وقتی حرکت کرد هر چقدر بغض گلومو چنگ میزد ارزه دادم تا روی گونه هام بریزن....چرا اینکارو گردم....معذرت میخوام سوجینا
چشمامو بستم ولی با صدای خدمات چشمامو باز کردم ساعت ۶ بود انگار رسیده بودم چمدونمو برداشتم و بیرون رفتم....باید امروز اینکارو انجام میدادم البته میدونم اجباریه ولی بخاطر سوجین هرکاری میکنم نمیخواستم جون سوجین به خطر بیوفته یه نفس عمیق کشیدم و به آدرسی که داده بودن رفتم جای تاریکی و خلوطی بود که یه صدا از پشتم
اومد
....:واو ببین کی اینجاست
برگشتم طرفش چند سال بود نمیدیدمش ولی الان دیدمش اونم تو این وضع
....:داداش گلم پارک جیمین
_....
...:چه عجب به حرفم گوش گروی و اومدی اینجا
_فک نکن بخاطر تو اومدم....بخاطر اینکه زنم تو خطر نیوفته
....:بهتره قبل زنت دوست دختر داداشت بگی
_اون گذشتست
...:یعنی انقدر دوسش داری؟
رفتم جلوش و تو صورتش داد زدم
_دوسش ندارم عاشقشم دیونشم فهمیدییییی
....:بگیرینش
اونایی که پشتش وایستاده بودن اومدن جلو خواستن بیان طرفم که زود تفنگو دراوردم
_نزدیک نشین
....:زود دست به کار شدی هنوز کاری نکردیم که
خواستم حرف بزنم ولی یه دستمال جلوم اومد و سیاهی
#سوجین
ساعت ۶ بود مینهو اومد دنبالم و باهم رفتیم تا کادو برای سوهو بخریم
تو ماشین بودیم
مینهو:استاد
+بله
مینهو:آقای پارک رفتن؟
+اوهوم
۵.۸k
۰۳ بهمن ۱۴۰۰