چند شاتی جونگکوک
چند شاتی جونگکوک
part3
جونگکوک چیزی نگفت
ات: سوال چهارم.. وقتی با من تو رابطه بودی، به اکست< آیو> فکر میکردی
جونگکوک: ن..نه
بوق
قلبم کامل دیگه شکست ..
ات:س..سوال پنجم..هنوز من رو دوست داری؟
جونگکوک: آره
بوق.
بغض کردم..
اما جلوی خودمو گرفت
جونگکوک متوجه حال ات شد... قلبش تیر کشید.. اون تا اینجا فقط آیو رو دروغ گفت ... وگرنه همش درست بود.. و اون دستگاه مزخرف بود..
ات: سوال ششم.. تاحالا به خیانت فکر کردی؟
جونگکوک: نه.
بوق نزد..
ات: سوال هفتم.. حاضری با دختر عموت ازدواج کنی؟
جونگکوک: آره.. نیشخند
نکته: دختر عموی کوک خیلی خیلی رو مخ هست و جونگکوک ازش خوشش نمیاد ولی برای اینکه حرص ات رو در بیاره گفت آره و از شانس گند جونگکوک دستگاه بوق نزد..
ات قلبش تیر کشید و سرش رو انداخت پایین
ات: خ..خب تموم شد.. حالا تو باید سوال بپرسی
جاهاشون عوض شد
دستگاه رو به ات وصل کردن
جونگکوک: هنوز عاشقمی؟
ات: آره.
بوق نخورد
جونگکوک: از اینکه من تورو پرنسس صدا کنم خوشت میاد
ات: آره
بوق نخورد
جونگکوک: از من متنفری؟
ات: نه.
بوق نخورد
جونگکوک: دوست داری ببوسمت؟
ات مونده بودچی بگه
ممکن بود بگه آره و دستگاه بوق بخوره و خیلی بد بشه.. و یا اینکه بگه آره و دستگاه بوق نخوره که بدتر میشد..
ات: ن...نه
بوق..
جونگکوک نیشخند زد
جونگکوک: میخوای باز به هم برگردیم؟
ات: آره..
بوق نخورد
مجری: خب تموم..
بعد از ۱ ساعت بازی کردن..
جونگکوک همش حرص ات رو در میآورد و باعث میشد ات بغض کنه.. چون خیلی با ات بدرفتاری میکرد
بعد از ۱ ساعت مصاحبه تموم شد و جونگکوک و ات داشتن میرفتن
ات کم مونده بود اشک هاش سرازیر بشه..
خودش رو کنترل کرد و وارد آسانسور شد و آرزو کرد جونگکوک نیاد اما..
part3
جونگکوک چیزی نگفت
ات: سوال چهارم.. وقتی با من تو رابطه بودی، به اکست< آیو> فکر میکردی
جونگکوک: ن..نه
بوق
قلبم کامل دیگه شکست ..
ات:س..سوال پنجم..هنوز من رو دوست داری؟
جونگکوک: آره
بوق.
بغض کردم..
اما جلوی خودمو گرفت
جونگکوک متوجه حال ات شد... قلبش تیر کشید.. اون تا اینجا فقط آیو رو دروغ گفت ... وگرنه همش درست بود.. و اون دستگاه مزخرف بود..
ات: سوال ششم.. تاحالا به خیانت فکر کردی؟
جونگکوک: نه.
بوق نزد..
ات: سوال هفتم.. حاضری با دختر عموت ازدواج کنی؟
جونگکوک: آره.. نیشخند
نکته: دختر عموی کوک خیلی خیلی رو مخ هست و جونگکوک ازش خوشش نمیاد ولی برای اینکه حرص ات رو در بیاره گفت آره و از شانس گند جونگکوک دستگاه بوق نزد..
ات قلبش تیر کشید و سرش رو انداخت پایین
ات: خ..خب تموم شد.. حالا تو باید سوال بپرسی
جاهاشون عوض شد
دستگاه رو به ات وصل کردن
جونگکوک: هنوز عاشقمی؟
ات: آره.
بوق نخورد
جونگکوک: از اینکه من تورو پرنسس صدا کنم خوشت میاد
ات: آره
بوق نخورد
جونگکوک: از من متنفری؟
ات: نه.
بوق نخورد
جونگکوک: دوست داری ببوسمت؟
ات مونده بودچی بگه
ممکن بود بگه آره و دستگاه بوق بخوره و خیلی بد بشه.. و یا اینکه بگه آره و دستگاه بوق نخوره که بدتر میشد..
ات: ن...نه
بوق..
جونگکوک نیشخند زد
جونگکوک: میخوای باز به هم برگردیم؟
ات: آره..
بوق نخورد
مجری: خب تموم..
بعد از ۱ ساعت بازی کردن..
جونگکوک همش حرص ات رو در میآورد و باعث میشد ات بغض کنه.. چون خیلی با ات بدرفتاری میکرد
بعد از ۱ ساعت مصاحبه تموم شد و جونگکوک و ات داشتن میرفتن
ات کم مونده بود اشک هاش سرازیر بشه..
خودش رو کنترل کرد و وارد آسانسور شد و آرزو کرد جونگکوک نیاد اما..
۱.۹k
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.