پسر دخترزیبایی رادید.شیفتش شد.چندساعتی باهم توخیابون قدم
پسر دخترزیبایی رادید.شیفتش شد.چندساعتی باهم توخیابون قدم میزدن که یهو یه بنزگرون قیمت جلوی پاشون ترمززددختره به پسره گفت:خوشگذشت ولی نمیتونم همیشه پیاده راه برم بای.نشست توی ماشین راننده بهش گفت:خانم ببخشیدمن راننده این آقاهستم لطفا پیاده شید
۱.۰k
۲۰ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.