کاج ها پُر زِ برف وکلاغی آنجا
کاج ها پُر زِ برف وکلاغی آنجا
روی درخت پیـرو ستاره ها خندان!
زمین آب شده است از سخاوتمندیِ آسمان...
و پنجره ها برای دیدنِ رویِ خورشید
لحظه ها را بر شیشه بخار می کنند...!!
ای نورِ من از کدام برزن تو را به چشم انتظاری بنشینم ؟!
بگو،شب چه کسی با من کوچه را از رَد پای آشنا پُر خواهد کرد؟!
اکنون سبـزِ گیاه رابه چشم های کدام بادسنجاق کنم ؟......که بادبادک برای توقاصدِ راز هایت باشد ؟
پیراهنِ دی
از تن در می آورد زمستان و به قدرِ بهمـنِ بزرگی
داستان ِ اسپند روی آتش می نویسد ...
سُرنایی ست دلم،
می نوازد تـار های من !
تو از هوا به من نزدیکتری....
دوستت دارم .....
ای تمامِ نیمهِ گمشده ی من .
برف که ببارد ..
صندلی های شهربه یُمنِ ورود ما آغوش می گشایند ..
ای عزیز شده ی روزهای سرد،
زنـی از بهار
به پاسِ حرف های تو زمستان راعاشق گشته و
به دست هایش،
جیب های گرمِ تو و
دستان ِ گرم تَرت
را جایزه داده است !
خدا به گوشِ گـُل هایش سپرد که
به من برسانند؛
زمستـان،تنهـا بهانه ایست
برای گذاشتنِ دست هایمان در هم ...
روی درخت پیـرو ستاره ها خندان!
زمین آب شده است از سخاوتمندیِ آسمان...
و پنجره ها برای دیدنِ رویِ خورشید
لحظه ها را بر شیشه بخار می کنند...!!
ای نورِ من از کدام برزن تو را به چشم انتظاری بنشینم ؟!
بگو،شب چه کسی با من کوچه را از رَد پای آشنا پُر خواهد کرد؟!
اکنون سبـزِ گیاه رابه چشم های کدام بادسنجاق کنم ؟......که بادبادک برای توقاصدِ راز هایت باشد ؟
پیراهنِ دی
از تن در می آورد زمستان و به قدرِ بهمـنِ بزرگی
داستان ِ اسپند روی آتش می نویسد ...
سُرنایی ست دلم،
می نوازد تـار های من !
تو از هوا به من نزدیکتری....
دوستت دارم .....
ای تمامِ نیمهِ گمشده ی من .
برف که ببارد ..
صندلی های شهربه یُمنِ ورود ما آغوش می گشایند ..
ای عزیز شده ی روزهای سرد،
زنـی از بهار
به پاسِ حرف های تو زمستان راعاشق گشته و
به دست هایش،
جیب های گرمِ تو و
دستان ِ گرم تَرت
را جایزه داده است !
خدا به گوشِ گـُل هایش سپرد که
به من برسانند؛
زمستـان،تنهـا بهانه ایست
برای گذاشتنِ دست هایمان در هم ...
۱.۹k
۰۲ بهمن ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.