اصغر: وسایلام و گفتن اینجا بگیرم؟
اصغر: وسایلام و گفتن اینجا بگیرم؟
سرباز5=محمد: آره بیا
اصغر: خدافظ
...
سارا: اصغر ^_^
اصغر: تو اینجا چیکار میکنی؟ :|
سارا: از دیدنم خوشحال نشدی؟
اصغر: باید بشم؟ :|
سارا: وا :/
اصغر: راستشو بخای چرا شدم چون تو اولین نفری هستی که به فکرمی!! البته از کسی انتظاری هم ندارم چون کسیو ندارم
سارا: پس من کیم!؟؟؟ راستش خب نمیدونستم اینجایی.. اومدم همونجا که مینشستی ولی نبودی از دختری پرسیدم گفت آوردنت اینجا اسمش!!
اصغر: اسمش چی؟؟
سارا: آها اسمش ریحانه بود
اصغر: آها راستی؟
سارا: چی؟!!
اصغر: هیچی
سارا: چی؟!!
اصغر: وللش
سارا: اوکی :|
اصغر: من دیگه خدافظ
سارا: وا چرا
اصغر: :\ برو سر خونه زندگیت بیخیال من
سارا: اصغر :(
اصغر: بله
سارا: راستشو بخای تو هم اولین رفیقم هستی
اصغر: واقعا!!
سارا: آره
اصغر: برو سر خونه زندگیت منم به حال خودم بذار بیخیال -_- تو خونه و زندگی داری!!
سارا: نه ندارم مــــن هیچی ندارم @:
اصغر: دآری از همونجا که اومدی برگرد.. واسه منم اخم نکن
سارا: تو فقط غصه نخوردی تو فقط تنهایی نکشیدی درسته من خونه و زندگی دارم ولی به نظر میاد خوشحالم و همه کنارمن ولی منم مثه تو هیچکیو نداریم یجورایی همدردیم..
اصغر: دایی؟ خاله؟ عمو؟عمه.. برو پیش اونا
سارا: تو نمیخای من پیشت باشم؟؟
اصغر: من هیچکیو نداشتم الانم هیچکیو نمیخام کسی به فکر نبود الانم نمیخام کسی به فکرم باشه
سارا: چرا چرت و پرت میگی بچه پس من کیم خب من به فکرتم دیگه!!
اصغر: :( ممنون که هستی
سارا: بیخیال بخند و شاد باش :D
اصغر: بی مزه -_-
سارا: درد :/
......
دزد 1: بلاخره از صبح تا الان یه مُشتری پیدا شد
دزد2: هههه آره مُشتری خوبیه داشی @-@
دزد 1: برو.. بده بینیم باو
....
سارا: کییفم دززززددد واییسااا
اصغر: سارا وایسا سارا
سارا: دززززددد کیییفم
اصغر: واییساااا
سارا: نههههههه اصغغررررر
نههههههه اصغغغررر نههههههه :'(
......
مامانه سارا: با جیغ و صدای دخترش سارا از خواب پرید و تلفن و برداشت و به سارا زنگ زد
ولی سارا جواب نداد
زنگ زد تلفن خونه بابای سارا
بازم سارا جواب نداد زنگ زد گوشی سارا.. سارا جواب نداد
نگران شد
زنگ زد تلفن بابای سارا گفت سلام سارا کجاست؟
بابای سارا: سارا!! چکارش داری؟
مامانه سارا: دلم براش تنگ شده؟
محسن=بابای سارا: خوابه
مامانه: من تا صداشو نشنوم خیالم راحت نمیشه!!
محسن: گفتم خوابه
مامان: بیدارش کن
محسن: نمیشه..بچه خواب زده میشه
مامان: محسن چی شده؟
محسن: مگه باید چیزی بشه؟! چیزی نشده!! حالا نصف شبی زنگ زدی میگی چی شده؟؟
مامان: فردا من با اولین پرواز میام تهران دلم برای دخترم تنگ شده
محسن: با اولین پرواز؟؟!! اِمممم چییزه
مامانه: محسن بگو چی شده خیلی دل نگرانم
محسن: بابا بیخود نگرانی بخدا چیزی نشده
مامان: به هر حال من با اولین پروازم میام تهران گفتم بدونی
محسن: باشه بیا
مامان: خدافظ
...
محسن بعد از تماس مامان سارا دل نگران شد با خودش گفت
واای حالا چیکار کنم سارا رو از کجا پیدا کنم حالا!!
وااای الان میاد خونه میبینه سارا نیست حالا چیکار کنم آها فهمیدم....
مامان سارا فردا با اولین پرواز اومد تهرون...
محسن: اه کیه بابا از خواب بیدارمون کردی!!! صبر کن دارم میام!!! سلام نگفتی چه ساعتی میای
مامانِ سارا: گفتم با اولین پرواز میتونم بیام تو خوابالو تازشم ساعت 11 الان ها خوابالو خان
محسن: آها آها بیا تو!!
صدف= مامانِ سارا: از وقتی که رفتم خونه همونجوریه
محسن: تو فکر تغییر دکوراسیون خونه هستم
صدف: خوبه..سارا کجاس؟
محسن: سارا؟! آها.. سارا رفته مدرسه
صدف: امروز که پنج شنبس!! مگه پنج شنبه ها تعطیل نیس؟!!
محسن: آره ولی امروز کلاس فوق العاده داره بعد کلاسم میرن اردو
صدف: اردو!!کجا؟؟
محسن: تبریز
صدف: آها بذار یه زنگ بهش بزنم دلم براش یه ذره شده
محسن: صدف..چیزه.. اِمممم تلفن قطعه!!
صدف: وا چشه؟؟
محسن: از تاریخ قبضش گذشته پول و ندادم قطعش کردم
صدف: باشه خب کی از اردو بر میگرده!!؟
محسن: یه هفته ای هست
صدف: وااای خیلی دلم براش تنگه
محسن: غذا چی میخوری؟!
صدف: هرچی که باشه!
محسن: بریم بیرون؟
صدف: خب تو که آشپزی بلد نیستی براچی میگی غذا چی میخوری هوووف برو برو تو برو اونور بشین خودم درست میکنم
محسن: نه بابا مگه میشه بذارم دست به سیاه و سفید بزنی تو تازه از پرواز اومدی
صدف: برو بشین من درست میکنم
محسن: باشه
صدف: محسن میری قارچ بخری!!؟؟ میخوام ماکارونی درست کنم
محسن: باشه الان میرم
......
چند دقیقه از رفتن محسن میگذشت که مدرسه سارا به تلفن خونه زنگ زد
صدف: الو سلام بفرمایید
مدرسه: سلام من معاون مدرسه سارا هستم وظیفم بود که حال سارا رو بپرسم چونکه چند هفتس نیومده مدرسه و از شما میخوام بیایین مدرسه و توضیح بدید که غیبت چند هفته سارا براچی بوده
صدف:
سرباز5=محمد: آره بیا
اصغر: خدافظ
...
سارا: اصغر ^_^
اصغر: تو اینجا چیکار میکنی؟ :|
سارا: از دیدنم خوشحال نشدی؟
اصغر: باید بشم؟ :|
سارا: وا :/
اصغر: راستشو بخای چرا شدم چون تو اولین نفری هستی که به فکرمی!! البته از کسی انتظاری هم ندارم چون کسیو ندارم
سارا: پس من کیم!؟؟؟ راستش خب نمیدونستم اینجایی.. اومدم همونجا که مینشستی ولی نبودی از دختری پرسیدم گفت آوردنت اینجا اسمش!!
اصغر: اسمش چی؟؟
سارا: آها اسمش ریحانه بود
اصغر: آها راستی؟
سارا: چی؟!!
اصغر: هیچی
سارا: چی؟!!
اصغر: وللش
سارا: اوکی :|
اصغر: من دیگه خدافظ
سارا: وا چرا
اصغر: :\ برو سر خونه زندگیت بیخیال من
سارا: اصغر :(
اصغر: بله
سارا: راستشو بخای تو هم اولین رفیقم هستی
اصغر: واقعا!!
سارا: آره
اصغر: برو سر خونه زندگیت منم به حال خودم بذار بیخیال -_- تو خونه و زندگی داری!!
سارا: نه ندارم مــــن هیچی ندارم @:
اصغر: دآری از همونجا که اومدی برگرد.. واسه منم اخم نکن
سارا: تو فقط غصه نخوردی تو فقط تنهایی نکشیدی درسته من خونه و زندگی دارم ولی به نظر میاد خوشحالم و همه کنارمن ولی منم مثه تو هیچکیو نداریم یجورایی همدردیم..
اصغر: دایی؟ خاله؟ عمو؟عمه.. برو پیش اونا
سارا: تو نمیخای من پیشت باشم؟؟
اصغر: من هیچکیو نداشتم الانم هیچکیو نمیخام کسی به فکر نبود الانم نمیخام کسی به فکرم باشه
سارا: چرا چرت و پرت میگی بچه پس من کیم خب من به فکرتم دیگه!!
اصغر: :( ممنون که هستی
سارا: بیخیال بخند و شاد باش :D
اصغر: بی مزه -_-
سارا: درد :/
......
دزد 1: بلاخره از صبح تا الان یه مُشتری پیدا شد
دزد2: هههه آره مُشتری خوبیه داشی @-@
دزد 1: برو.. بده بینیم باو
....
سارا: کییفم دززززددد واییسااا
اصغر: سارا وایسا سارا
سارا: دززززددد کیییفم
اصغر: واییساااا
سارا: نههههههه اصغغررررر
نههههههه اصغغغررر نههههههه :'(
......
مامانه سارا: با جیغ و صدای دخترش سارا از خواب پرید و تلفن و برداشت و به سارا زنگ زد
ولی سارا جواب نداد
زنگ زد تلفن خونه بابای سارا
بازم سارا جواب نداد زنگ زد گوشی سارا.. سارا جواب نداد
نگران شد
زنگ زد تلفن بابای سارا گفت سلام سارا کجاست؟
بابای سارا: سارا!! چکارش داری؟
مامانه سارا: دلم براش تنگ شده؟
محسن=بابای سارا: خوابه
مامانه: من تا صداشو نشنوم خیالم راحت نمیشه!!
محسن: گفتم خوابه
مامان: بیدارش کن
محسن: نمیشه..بچه خواب زده میشه
مامان: محسن چی شده؟
محسن: مگه باید چیزی بشه؟! چیزی نشده!! حالا نصف شبی زنگ زدی میگی چی شده؟؟
مامان: فردا من با اولین پرواز میام تهران دلم برای دخترم تنگ شده
محسن: با اولین پرواز؟؟!! اِمممم چییزه
مامانه: محسن بگو چی شده خیلی دل نگرانم
محسن: بابا بیخود نگرانی بخدا چیزی نشده
مامان: به هر حال من با اولین پروازم میام تهران گفتم بدونی
محسن: باشه بیا
مامان: خدافظ
...
محسن بعد از تماس مامان سارا دل نگران شد با خودش گفت
واای حالا چیکار کنم سارا رو از کجا پیدا کنم حالا!!
وااای الان میاد خونه میبینه سارا نیست حالا چیکار کنم آها فهمیدم....
مامان سارا فردا با اولین پرواز اومد تهرون...
محسن: اه کیه بابا از خواب بیدارمون کردی!!! صبر کن دارم میام!!! سلام نگفتی چه ساعتی میای
مامانِ سارا: گفتم با اولین پرواز میتونم بیام تو خوابالو تازشم ساعت 11 الان ها خوابالو خان
محسن: آها آها بیا تو!!
صدف= مامانِ سارا: از وقتی که رفتم خونه همونجوریه
محسن: تو فکر تغییر دکوراسیون خونه هستم
صدف: خوبه..سارا کجاس؟
محسن: سارا؟! آها.. سارا رفته مدرسه
صدف: امروز که پنج شنبس!! مگه پنج شنبه ها تعطیل نیس؟!!
محسن: آره ولی امروز کلاس فوق العاده داره بعد کلاسم میرن اردو
صدف: اردو!!کجا؟؟
محسن: تبریز
صدف: آها بذار یه زنگ بهش بزنم دلم براش یه ذره شده
محسن: صدف..چیزه.. اِمممم تلفن قطعه!!
صدف: وا چشه؟؟
محسن: از تاریخ قبضش گذشته پول و ندادم قطعش کردم
صدف: باشه خب کی از اردو بر میگرده!!؟
محسن: یه هفته ای هست
صدف: وااای خیلی دلم براش تنگه
محسن: غذا چی میخوری؟!
صدف: هرچی که باشه!
محسن: بریم بیرون؟
صدف: خب تو که آشپزی بلد نیستی براچی میگی غذا چی میخوری هوووف برو برو تو برو اونور بشین خودم درست میکنم
محسن: نه بابا مگه میشه بذارم دست به سیاه و سفید بزنی تو تازه از پرواز اومدی
صدف: برو بشین من درست میکنم
محسن: باشه
صدف: محسن میری قارچ بخری!!؟؟ میخوام ماکارونی درست کنم
محسن: باشه الان میرم
......
چند دقیقه از رفتن محسن میگذشت که مدرسه سارا به تلفن خونه زنگ زد
صدف: الو سلام بفرمایید
مدرسه: سلام من معاون مدرسه سارا هستم وظیفم بود که حال سارا رو بپرسم چونکه چند هفتس نیومده مدرسه و از شما میخوام بیایین مدرسه و توضیح بدید که غیبت چند هفته سارا براچی بوده
صدف:
۱۳.۹k
۰۱ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.