انگشتانم که لای ورق های دیوان حافظ میرود
انگشتانم که لای ورق های دیوان حافظ میرود
دستدلم می لرزد
اما به خواجه میسپارم تا نا امید رو از دلم نگیره
دلم میخواد همیشه بگوید
یوسف گم گشته باز اید به کنعان غم نخور …
دستدلم می لرزد
اما به خواجه میسپارم تا نا امید رو از دلم نگیره
دلم میخواد همیشه بگوید
یوسف گم گشته باز اید به کنعان غم نخور …
۱.۹k
۰۴ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.