قسمت 4
قسمت 4
بعدرفتن سردارنقاشی که کشیده بودم روبیرون آوردم میخواستم بهش بدم تابه عنوان یادگاری براش بمونه ولی الان نه وقتی برگشتیم گنبدبهش میدم.
بعدازظهرکه شد سروصدابیشترشدانگاردورهم جمع شده بودن خسته شده بودم ازنشستن تورخت خواب بلندشدم تادوش بگیرم بلکه حالم سرجاش بیادبعدازپوشیدن لباس وخشک کردن موهام رفتم پایین.هنوزم صدام گرفته بودوسرفه وعطسه هام قطع نشده بود.ولی نسبت به قبل بهتر بودم.همه توحیاط بودن همون موقع سولمازازآشپزخونه اومدبیرون.
سولماز:خوبی عزیزم؟
_ممنون خبریه؟
سولماز:امشب شب نشینی دارم تو حیاط فرداقراره برگردیم واسه همین میخوایم آخرین شب خوش بگذره اومدم بالاصدات کنم دیدم رفتی حموم
_آها...
سولماز:بریم بیرون که بقیه منتظرن...
باهم رفتیم بیرون سرداروآقاحسام داشتن کباب درست میکردن آقاایمان هم سیخ میزد.
آقا حسام:به به گونش خانم چشمون به جمالتون روشن شدباباما فک کردیم شمارفتین.
ساینا:حساااام....
آقاحسام:جانم خانومم؟
ساینا:کرم نریز
آقا حسام:چشم بانوووو
آقاایمان:زن ذلیل....
آقاحسام:داداش شماکه دست مارو ازپشت بستی بهتره حرف نزنی.
آقاایمان:کی؟من؟کی گفته؟
سردار:ول کنین بابا رسوانکنین خودتون رو
آقاایمان:نه جان من بگین من کی زن ذلیل بودم؟توخونه حرف حرف منه سولمازروحرفم حرف نمیزنه
سولماز:ایییییماااااان
آقاایمان:جاااااانم؟منظورم اینه که من روحرف سولمازحرف نمیزنم.
همه خندیدیم.سرداربین خنده نگاهی بهم انداخت وچشمکی زد.آخ من فدای اون خنده هات بشم که چالات معلوم میشه.
بااینکه امشب شب آخر بودومن دیگه نمیتونستم دیگه سرداروببینم ولی دلم میخواست ازالانم لذت ببرم تاوقتی یادش می افتم چیزای خوب توش باشه.غصه خوردن باشه برای بعد.میگفتیم میخندیدیم.مرداآواز میخوندن....جک تعریف میکردیم...
آقا خلیل ومریم خانم رفته بودن خونه یکی ازدوستای آقا خلیل که امشب دعوتشون کرده بودن.
آقا حسام سه تاسیخ آورد پیش ماتاپختن بقیه کبابابخوریم سیخ من وسولمازروداد به سایناکه رسید گفت:
عشق من ساینا خانوم
جون من ساینا خانوم
مهربون ساینا خانوم
با وفا ساینا خانوم
خوشگل شهرمونه
چشم و چراغمونه
کباب داغ آوردم خوشگل شهرو بردم
کباب داغ آوردم خوشگل شهروبردم
آقا حسام میخوندومیرقصیدسردارهم روی میزضرب گرفته بود ماهم میخندیدیم.
ساینا:بسه خودشیرینی بده کبابم سردشد
آقاحسام:عاشق این همه ابرازاحساساتتم
سایناخندید...
آقا حسام:راسی بچه هافردا دربیه....
سردار:جدی ساعت چند؟
آقا حسام:ساعت سه
آقاایمان:پس بمونیم بعدبازی حرکت کنیم دیگه
همه موافق بودن.دخترااستقلالی وپسراپرسپولیسی.
سولماز:من که میگم استقلال میبره
آقاایمان:اونوقت عشقم برچه اساسی؟
سولماز:ازاونجایی که مارده اولیم
آقا حسام:هیچ ربطی نداره
_من میگم داره وقتی رده اولی یعنی تیم خوبی هسی
سردار:پرسپولیس میبره
_نخیرم استقلال میبره
آقاایمان:اصلابیاین شرط بندی کنیم
ساینا:سر چی؟
آقاحسام:پرسپولیس برد ماهرچی گفتیم شمابایدانجام بدین استقلال بردشماهرچی گفتین ماانجام میدیم قبوله؟
همه قبول کردن....خداکنه استقلال ببره وگرنه اینامعلوم نیس چه کارایی به مابگن تاانجام بدیم.بعدخوردن شام نزدیک دریا یه آتیش روشن کردیم ودورش نشستیم.سردار درست روبروی من بود.
آقاحسام روبه سردارگفت:داش مشتی یه چی بزن حال کنیم
سردارسطلی که کنارش بودروبرعکس کردوگذاشت جلوش.
سردار:چی بزنم؟!
آقاحسام:بخون هرچی عشقت کشید
سردارشرو کردبه زد ن ودسته جمعی میخوندن گاهی هم سردارتنهامیخوند.این پسرتوهمه چی استعدادداشت ماشالله صداشم که اصلانگم.
واسه دل نیازه به تو دل ببازه
وجودت میبخشه به من یه حسه تازه
عشق تو نمازه دلم بهش نیازه
به عشق تو رسید ن گاهی طول و درازه
با تو جوره حالم خوشمو خوشحالم
وقتی هستی پیشم چه راحته خیالم
اسم تو سلامه قشنگ ترین کلامه
بوسه هات شیرین تر از عین و سین و لامه
عین و سین و لامه
تو دله من نیازه به تو دل ببازه
وجودت میبخشه به من یه حسه تازه
عشق تو نمازه دلم بهش نیازه
به عشق تو رسیدن گاهی طول و درازه
دارم میشم دیوونه وقتی عاشقونه
میبینم که چشمات با من چه مهربونه
جز تو یارم کسی نیست فریاد رسی نیست
تو قلب عاشقم غیر تو هیچکسی نیست
واسه دل نیازه به تو دل ببازه
وجودت میبخشه به من یه حسه تازه
عشق تو نمازه دلم بهش نیازه
به عشق تو رسیدن گاهی طول و درازه
با تو جوره حالم خوشمو خوشحالم
وقتی هستی پیشم چه راحته خیالم
اسم تو سلامه قشنگ ترین کلامه
بوسه هات شیرین تر از عین و سین و لامه
عین و سین و لامه
امان از این زمونه که نامهربون
اومدی شبونه وای چه بی بهونه
دونه دونه دونه گُلای گلخونه
میزنن جوونه تا تو میای به خونه
واسه دل نیازه به تو دل ببازه
وجودت میبخشه به من یه حسه تازه
عشق تو نمازه دلم بهش نی
بعدرفتن سردارنقاشی که کشیده بودم روبیرون آوردم میخواستم بهش بدم تابه عنوان یادگاری براش بمونه ولی الان نه وقتی برگشتیم گنبدبهش میدم.
بعدازظهرکه شد سروصدابیشترشدانگاردورهم جمع شده بودن خسته شده بودم ازنشستن تورخت خواب بلندشدم تادوش بگیرم بلکه حالم سرجاش بیادبعدازپوشیدن لباس وخشک کردن موهام رفتم پایین.هنوزم صدام گرفته بودوسرفه وعطسه هام قطع نشده بود.ولی نسبت به قبل بهتر بودم.همه توحیاط بودن همون موقع سولمازازآشپزخونه اومدبیرون.
سولماز:خوبی عزیزم؟
_ممنون خبریه؟
سولماز:امشب شب نشینی دارم تو حیاط فرداقراره برگردیم واسه همین میخوایم آخرین شب خوش بگذره اومدم بالاصدات کنم دیدم رفتی حموم
_آها...
سولماز:بریم بیرون که بقیه منتظرن...
باهم رفتیم بیرون سرداروآقاحسام داشتن کباب درست میکردن آقاایمان هم سیخ میزد.
آقا حسام:به به گونش خانم چشمون به جمالتون روشن شدباباما فک کردیم شمارفتین.
ساینا:حساااام....
آقاحسام:جانم خانومم؟
ساینا:کرم نریز
آقا حسام:چشم بانوووو
آقاایمان:زن ذلیل....
آقاحسام:داداش شماکه دست مارو ازپشت بستی بهتره حرف نزنی.
آقاایمان:کی؟من؟کی گفته؟
سردار:ول کنین بابا رسوانکنین خودتون رو
آقاایمان:نه جان من بگین من کی زن ذلیل بودم؟توخونه حرف حرف منه سولمازروحرفم حرف نمیزنه
سولماز:ایییییماااااان
آقاایمان:جاااااانم؟منظورم اینه که من روحرف سولمازحرف نمیزنم.
همه خندیدیم.سرداربین خنده نگاهی بهم انداخت وچشمکی زد.آخ من فدای اون خنده هات بشم که چالات معلوم میشه.
بااینکه امشب شب آخر بودومن دیگه نمیتونستم دیگه سرداروببینم ولی دلم میخواست ازالانم لذت ببرم تاوقتی یادش می افتم چیزای خوب توش باشه.غصه خوردن باشه برای بعد.میگفتیم میخندیدیم.مرداآواز میخوندن....جک تعریف میکردیم...
آقا خلیل ومریم خانم رفته بودن خونه یکی ازدوستای آقا خلیل که امشب دعوتشون کرده بودن.
آقا حسام سه تاسیخ آورد پیش ماتاپختن بقیه کبابابخوریم سیخ من وسولمازروداد به سایناکه رسید گفت:
عشق من ساینا خانوم
جون من ساینا خانوم
مهربون ساینا خانوم
با وفا ساینا خانوم
خوشگل شهرمونه
چشم و چراغمونه
کباب داغ آوردم خوشگل شهرو بردم
کباب داغ آوردم خوشگل شهروبردم
آقا حسام میخوندومیرقصیدسردارهم روی میزضرب گرفته بود ماهم میخندیدیم.
ساینا:بسه خودشیرینی بده کبابم سردشد
آقاحسام:عاشق این همه ابرازاحساساتتم
سایناخندید...
آقا حسام:راسی بچه هافردا دربیه....
سردار:جدی ساعت چند؟
آقا حسام:ساعت سه
آقاایمان:پس بمونیم بعدبازی حرکت کنیم دیگه
همه موافق بودن.دخترااستقلالی وپسراپرسپولیسی.
سولماز:من که میگم استقلال میبره
آقاایمان:اونوقت عشقم برچه اساسی؟
سولماز:ازاونجایی که مارده اولیم
آقا حسام:هیچ ربطی نداره
_من میگم داره وقتی رده اولی یعنی تیم خوبی هسی
سردار:پرسپولیس میبره
_نخیرم استقلال میبره
آقاایمان:اصلابیاین شرط بندی کنیم
ساینا:سر چی؟
آقاحسام:پرسپولیس برد ماهرچی گفتیم شمابایدانجام بدین استقلال بردشماهرچی گفتین ماانجام میدیم قبوله؟
همه قبول کردن....خداکنه استقلال ببره وگرنه اینامعلوم نیس چه کارایی به مابگن تاانجام بدیم.بعدخوردن شام نزدیک دریا یه آتیش روشن کردیم ودورش نشستیم.سردار درست روبروی من بود.
آقاحسام روبه سردارگفت:داش مشتی یه چی بزن حال کنیم
سردارسطلی که کنارش بودروبرعکس کردوگذاشت جلوش.
سردار:چی بزنم؟!
آقاحسام:بخون هرچی عشقت کشید
سردارشرو کردبه زد ن ودسته جمعی میخوندن گاهی هم سردارتنهامیخوند.این پسرتوهمه چی استعدادداشت ماشالله صداشم که اصلانگم.
واسه دل نیازه به تو دل ببازه
وجودت میبخشه به من یه حسه تازه
عشق تو نمازه دلم بهش نیازه
به عشق تو رسید ن گاهی طول و درازه
با تو جوره حالم خوشمو خوشحالم
وقتی هستی پیشم چه راحته خیالم
اسم تو سلامه قشنگ ترین کلامه
بوسه هات شیرین تر از عین و سین و لامه
عین و سین و لامه
تو دله من نیازه به تو دل ببازه
وجودت میبخشه به من یه حسه تازه
عشق تو نمازه دلم بهش نیازه
به عشق تو رسیدن گاهی طول و درازه
دارم میشم دیوونه وقتی عاشقونه
میبینم که چشمات با من چه مهربونه
جز تو یارم کسی نیست فریاد رسی نیست
تو قلب عاشقم غیر تو هیچکسی نیست
واسه دل نیازه به تو دل ببازه
وجودت میبخشه به من یه حسه تازه
عشق تو نمازه دلم بهش نیازه
به عشق تو رسیدن گاهی طول و درازه
با تو جوره حالم خوشمو خوشحالم
وقتی هستی پیشم چه راحته خیالم
اسم تو سلامه قشنگ ترین کلامه
بوسه هات شیرین تر از عین و سین و لامه
عین و سین و لامه
امان از این زمونه که نامهربون
اومدی شبونه وای چه بی بهونه
دونه دونه دونه گُلای گلخونه
میزنن جوونه تا تو میای به خونه
واسه دل نیازه به تو دل ببازه
وجودت میبخشه به من یه حسه تازه
عشق تو نمازه دلم بهش نی
۹۰.۲k
۱۶ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.