سکوت کمر فکرم را شکست… خسته ام… از تظاهر به خندیدن،به بودن،به صبر،به ایستادگی… کاش میشد به عزراییل رشوه داد… اینجا !!! در این سرزمین خاکی پر است از ادم هایی که مرا نمی فهمند و فقط ترجمه ام می کنند… آن هم به زبان خودشان… خسته ام...
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.