☆سهیل به نقل از خبرآنلاین:
☆سهیل به نقل از خبرآنلاین:
شهرام جزایری 43 ساله، نسخه مبسوطی برای بهبود اقتصاد کشور دارد و برخی چهرههای اقتصادی تصمیمگیر را به دیده تحقیر مینگرد و درباره آنها میگوید که «فرق اتوبوس و دوچرخه را نمیدانند».
گزیده گفتوگوی 5 ساعته با جزایری را در ادامه بخوانید:
* چند وقت پیش از طریق یکی از دوستانم متوجه شدم که در یک گروه تلگرامی درباره من بحث میکنند. با یک شماره ناشناس عضو گروهی شدم که چهل پنجاه نفر از اعضای آن چهرههای رسانهای تند از راست و چپ بودند. نزدیک 45 دقیقه در مورد شهرام جزایری بحث و دعوا داشتند.
بعضیها میگفتند آقا این شهرام نابغه است و باید وزیریا رئیس جمهور میشد. برخی هم میگفتند غلط کرده مرتیکه دزده و فلان و فلان. من هم وارد بحثشان شدم و کمی درباره خودم اطلاعات دادم و وسط دعوا آتیشبیاری شد. برایم جالب بود که موافقین و مخالفین در این دیالوگ، در نهایت مشترکا به یک چیز اقرار میکردند و آن اینکه «شهرام جزایری» آدم نابغه و توانایی است.
* در مقطعی حدود چهار پنج هزار نفر پرسنل مستقیم و غیر مستقیم برایم کار میکردند. چهارصد پانصد مدیر لیسانس، فوق لیسانس به بالا و دکتری را من مدیریت و کنترل میکردم.
* به جرات میگویم تا کنون به جلسهای نرفتهام که از آن ناموفق بیرون آمده باشم. مکرر اتفاق افتاده که موضوعی را به اشتباه مطرح کردم اما همان جایی که متوجه اشتباهم شدهام بلافاصله کنترل و اصلاحش کردهام؛ به گونهای که خودم و طرف مقابل قانع شدهایم.
* آن چیزی که مرا «شهرام جزایری» کرد، تواناییهای خاص من است که اصل آن را ذات اقدس اله به من بخشیده و خودم هم آن را پرورش دادم. البته من همیشه در زندگیام بیوقفه تلاش کردهام و در طول عمرم یا درس خواندهام یا کار کردهام یا ورزش. به لطف خدا و تربیت خانوادگیام هیچگاه دود و دم و موادمخدر و سیگار و مشروبات الکلی و کثافتکاریهایی که انسان را از مسیر اصلی زندگیاش دور میکند، نداشتهام.
* در طول دوران بازداشتم (که شاید سالها بعد خاطراتش بازگو شود) شرایط بسیارسختی را پشت سر گذاشتم اما کارهای خیلی مفید و بزرگی هم در همان دوران سخت کردم. من تحت نظارتها و مراقبتهای شدید قضایی و با وجود محدودیتهای زیادی که داشتم از همان زندان، کلیه دیون شرکتهایم را پرداخت کردم و ماجرای رد مال در پروندهام را خودم شخصا انجام دادم.
آنقدر خدا کمک میکرد و این توانایی در من بود که وقتی کارهایم در زندان پیش میرفت، برخی در بیرون تصور میکردند که من در یک بخش VIP یا یک سوئیت مجزا در زندان زندگی میکنم و امکانات خاصی در اختیارم هست. در حالیکه آنچه که دیگران داشتند، من هم داشتم. خوشحالی و شادابی من بود که باعث میشد برخی فکر کنند به جای زندان اوین، در هتل اوین به سر میبرم! در حالیکه من همیشه هر جا که بودم خوشحال و خندان بوده و هستم و تحت سختترین شرایط هم میخندم.
* سال 83 - 84 یکی از متصدیان قضایی پرونده من، فیلم catch me if you can را آورد به من داد. در زندان DVD و تلویزیون بود. وقتی فیلم را دیدم، به من گفت این سرنوشت توست! البته مثل همان فیلم وقتی بازجوییهای من تمام شد، کارشناسان وزارت اطلاعات و حفاظت اطلاعات و حتی مأمور قضایی پرونده از من درباره پروندههای اقتصادی دیگر مشورت میگرفتند. من هم تا پروندهها را میدیدم، میفهمیدم ایراد کار کجاست و همیشه کمک میکردم. میدانید که شخصیت آن فیلم واقعی است.
او در آخر فیلم و زندگیاش مدیرکل بانک و بیمه FBI شد. در طول تعقیب و گریزهای فیلم، آن پلیس و افرادی که او را تعقیب میکردند به دیکاپریو که نقش اصلی فیلم را بازی میکرد، وابستگی عاطفی پیدا کرده بودند. به نظرم همین حس را تمام 54 قاضیای که پرونده من را بررسی میکردند نیز نسبت به من پیدا کرده بودند. خیلی از این زندانبانها هم رابطه عاطفی خاصی با من داشتند.
* هر کس که بخواهد به او مشاوره میدهم. البته به کسانی که بدانم کارشان درست است و به قول معروف دو دفتره نیستند! من به کسی که خلاف کند و حسابکتابش درست نباشد، مشاوره نمیدهم.
* من از سالها پیش که در کمیسیون اقتصادی مجلس شورای اسلامی مشاور فنی بودم تا همین الان دورادور و غیررسمی به رفقای مجلس و همه کارشنان و دیگران مشورت میدهم. بعضی از دوستان چه در جبهه اصلاحات و چه در جبهه اصولگراها که به تواناییهای من ایمان داشته و دارند، به صورت غیر رسمی به من پیشنهاد همکاری دادهاند.
* به هیچوجه علاقه ندارم وارد فضاهای سیاسی شوم. دوره بازنشستگی زودتر از موعد مقرر من فرا رسیده است. حداقل تا سال 96 باید به مسائل خانوادگی و فرزندانم رسیدگی کنم. دوست دارم در کنار پسر 11 سالهام «ایلیا» باشم و او را در مسابقات قهرمانی کاراته همراهی کنم. او اخیرا چند
شهرام جزایری 43 ساله، نسخه مبسوطی برای بهبود اقتصاد کشور دارد و برخی چهرههای اقتصادی تصمیمگیر را به دیده تحقیر مینگرد و درباره آنها میگوید که «فرق اتوبوس و دوچرخه را نمیدانند».
گزیده گفتوگوی 5 ساعته با جزایری را در ادامه بخوانید:
* چند وقت پیش از طریق یکی از دوستانم متوجه شدم که در یک گروه تلگرامی درباره من بحث میکنند. با یک شماره ناشناس عضو گروهی شدم که چهل پنجاه نفر از اعضای آن چهرههای رسانهای تند از راست و چپ بودند. نزدیک 45 دقیقه در مورد شهرام جزایری بحث و دعوا داشتند.
بعضیها میگفتند آقا این شهرام نابغه است و باید وزیریا رئیس جمهور میشد. برخی هم میگفتند غلط کرده مرتیکه دزده و فلان و فلان. من هم وارد بحثشان شدم و کمی درباره خودم اطلاعات دادم و وسط دعوا آتیشبیاری شد. برایم جالب بود که موافقین و مخالفین در این دیالوگ، در نهایت مشترکا به یک چیز اقرار میکردند و آن اینکه «شهرام جزایری» آدم نابغه و توانایی است.
* در مقطعی حدود چهار پنج هزار نفر پرسنل مستقیم و غیر مستقیم برایم کار میکردند. چهارصد پانصد مدیر لیسانس، فوق لیسانس به بالا و دکتری را من مدیریت و کنترل میکردم.
* به جرات میگویم تا کنون به جلسهای نرفتهام که از آن ناموفق بیرون آمده باشم. مکرر اتفاق افتاده که موضوعی را به اشتباه مطرح کردم اما همان جایی که متوجه اشتباهم شدهام بلافاصله کنترل و اصلاحش کردهام؛ به گونهای که خودم و طرف مقابل قانع شدهایم.
* آن چیزی که مرا «شهرام جزایری» کرد، تواناییهای خاص من است که اصل آن را ذات اقدس اله به من بخشیده و خودم هم آن را پرورش دادم. البته من همیشه در زندگیام بیوقفه تلاش کردهام و در طول عمرم یا درس خواندهام یا کار کردهام یا ورزش. به لطف خدا و تربیت خانوادگیام هیچگاه دود و دم و موادمخدر و سیگار و مشروبات الکلی و کثافتکاریهایی که انسان را از مسیر اصلی زندگیاش دور میکند، نداشتهام.
* در طول دوران بازداشتم (که شاید سالها بعد خاطراتش بازگو شود) شرایط بسیارسختی را پشت سر گذاشتم اما کارهای خیلی مفید و بزرگی هم در همان دوران سخت کردم. من تحت نظارتها و مراقبتهای شدید قضایی و با وجود محدودیتهای زیادی که داشتم از همان زندان، کلیه دیون شرکتهایم را پرداخت کردم و ماجرای رد مال در پروندهام را خودم شخصا انجام دادم.
آنقدر خدا کمک میکرد و این توانایی در من بود که وقتی کارهایم در زندان پیش میرفت، برخی در بیرون تصور میکردند که من در یک بخش VIP یا یک سوئیت مجزا در زندان زندگی میکنم و امکانات خاصی در اختیارم هست. در حالیکه آنچه که دیگران داشتند، من هم داشتم. خوشحالی و شادابی من بود که باعث میشد برخی فکر کنند به جای زندان اوین، در هتل اوین به سر میبرم! در حالیکه من همیشه هر جا که بودم خوشحال و خندان بوده و هستم و تحت سختترین شرایط هم میخندم.
* سال 83 - 84 یکی از متصدیان قضایی پرونده من، فیلم catch me if you can را آورد به من داد. در زندان DVD و تلویزیون بود. وقتی فیلم را دیدم، به من گفت این سرنوشت توست! البته مثل همان فیلم وقتی بازجوییهای من تمام شد، کارشناسان وزارت اطلاعات و حفاظت اطلاعات و حتی مأمور قضایی پرونده از من درباره پروندههای اقتصادی دیگر مشورت میگرفتند. من هم تا پروندهها را میدیدم، میفهمیدم ایراد کار کجاست و همیشه کمک میکردم. میدانید که شخصیت آن فیلم واقعی است.
او در آخر فیلم و زندگیاش مدیرکل بانک و بیمه FBI شد. در طول تعقیب و گریزهای فیلم، آن پلیس و افرادی که او را تعقیب میکردند به دیکاپریو که نقش اصلی فیلم را بازی میکرد، وابستگی عاطفی پیدا کرده بودند. به نظرم همین حس را تمام 54 قاضیای که پرونده من را بررسی میکردند نیز نسبت به من پیدا کرده بودند. خیلی از این زندانبانها هم رابطه عاطفی خاصی با من داشتند.
* هر کس که بخواهد به او مشاوره میدهم. البته به کسانی که بدانم کارشان درست است و به قول معروف دو دفتره نیستند! من به کسی که خلاف کند و حسابکتابش درست نباشد، مشاوره نمیدهم.
* من از سالها پیش که در کمیسیون اقتصادی مجلس شورای اسلامی مشاور فنی بودم تا همین الان دورادور و غیررسمی به رفقای مجلس و همه کارشنان و دیگران مشورت میدهم. بعضی از دوستان چه در جبهه اصلاحات و چه در جبهه اصولگراها که به تواناییهای من ایمان داشته و دارند، به صورت غیر رسمی به من پیشنهاد همکاری دادهاند.
* به هیچوجه علاقه ندارم وارد فضاهای سیاسی شوم. دوره بازنشستگی زودتر از موعد مقرر من فرا رسیده است. حداقل تا سال 96 باید به مسائل خانوادگی و فرزندانم رسیدگی کنم. دوست دارم در کنار پسر 11 سالهام «ایلیا» باشم و او را در مسابقات قهرمانی کاراته همراهی کنم. او اخیرا چند
۱۱.۱k
۲۳ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.