مطربی شبگرد با سازی به دوش
مطربی شبگرد با سازی به دوش
می نوازد تا برقصد ناله ها
از صدای غمگسار ساز او
خون گرفته چهره ی آلاله ها
آنکه بر لب های دیگر خنده کاشت
در درون خویش صدها غصه داشت
دردهای دیگران را چاره کرد
درد خود را در درون پنهان گذاست
مطرب شبگرد این قصه منم
همچونقاشی اسیر طرح عشق
می نوازم گرچه سازم کوک نیست
کوک کن کوشد به بام شرح عشق
بعد تو با هرکه کردم دوستی
یادگاری از رخت بر چهره داشت
یعنی این شبگرد پیر دوره گرد
درخیالش جز تو طرحی نو نداشت
من به تنهایی عجب خو کرده ام
آنچه در کف داشتم رو کرده ام
هرکجا یک گل بروید در زمین
من به یادعطر تو بو کرده ام
حیف آن روزی که آیی سوی ما
دست تقدیر عاشقت را چیده است
نقش بسته جمله ای در کوچه ها
پیچک عشقت به دل پیچیده است
می نوازد تا برقصد ناله ها
از صدای غمگسار ساز او
خون گرفته چهره ی آلاله ها
آنکه بر لب های دیگر خنده کاشت
در درون خویش صدها غصه داشت
دردهای دیگران را چاره کرد
درد خود را در درون پنهان گذاست
مطرب شبگرد این قصه منم
همچونقاشی اسیر طرح عشق
می نوازم گرچه سازم کوک نیست
کوک کن کوشد به بام شرح عشق
بعد تو با هرکه کردم دوستی
یادگاری از رخت بر چهره داشت
یعنی این شبگرد پیر دوره گرد
درخیالش جز تو طرحی نو نداشت
من به تنهایی عجب خو کرده ام
آنچه در کف داشتم رو کرده ام
هرکجا یک گل بروید در زمین
من به یادعطر تو بو کرده ام
حیف آن روزی که آیی سوی ما
دست تقدیر عاشقت را چیده است
نقش بسته جمله ای در کوچه ها
پیچک عشقت به دل پیچیده است
۱.۳k
۲۶ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.