شاعری دیدم هنگام خطاب، به گل سوسن می گفت: شما
شاعری دیدم هنگام خطاب، به گل سوسن می گفت: شما
من کتابی دیدم ، واژه هایش همه از جنس بلور.
موزه ای دیدم دور از سبزه،
مسجدی دور از آب.
قاطری دیدم بارش انشا
اشتری دیدم بارش سبد خالی پند و امثال.
عارفی دیدم بارش تننا ها یا هو.
من قطاری دیدم ، روشنایی می برد.
من قطاری دیدم ، فقه می برد و چه سنگین می رفت .
من قطاری دیدم، که سیاست می برد ( و چه خالی می رفت.)
و هواپیمایی، که در آن اوج هزاران پایی
خاک از شیشه آن پیدا بود:
کاکل پوپک ،
و هم آغوشی زیبای عروسک با صبح.
پله هایی که به گلخانه شهوت می رفت.
پله هایی که به سردابه الکل می رفت.
پله هایی که به قانون فساد گل سرخ
و به ادراک ریاضی حیات،
پله هایی که به بام اشراق،
پله هایی که به سکوی تجلی می رفت.
من کتابی دیدم ، واژه هایش همه از جنس بلور.
موزه ای دیدم دور از سبزه،
مسجدی دور از آب.
قاطری دیدم بارش انشا
اشتری دیدم بارش سبد خالی پند و امثال.
عارفی دیدم بارش تننا ها یا هو.
من قطاری دیدم ، روشنایی می برد.
من قطاری دیدم ، فقه می برد و چه سنگین می رفت .
من قطاری دیدم، که سیاست می برد ( و چه خالی می رفت.)
و هواپیمایی، که در آن اوج هزاران پایی
خاک از شیشه آن پیدا بود:
کاکل پوپک ،
و هم آغوشی زیبای عروسک با صبح.
پله هایی که به گلخانه شهوت می رفت.
پله هایی که به سردابه الکل می رفت.
پله هایی که به قانون فساد گل سرخ
و به ادراک ریاضی حیات،
پله هایی که به بام اشراق،
پله هایی که به سکوی تجلی می رفت.
۳.۱k
۱۳ بهمن ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.