{روانشناسی ۲}
{روانشناسی_۲}
راه درمان پیشنهادی:
جواب به این سوال که «نمی دانم چرا یک دفعه این طوری شد!»
هر انسان این توانایی را دارد که دریابد خودش چگونه فکر می کند و چه احساسی دارد، و همزمان دیگران چگونه فکر می کنند و چه احساسی دارند. این توانایی که در طول سال های اولیه کودکی شکل می گیرد، به انسان کمک می کند تا روابط اجتماعی متقابلی با هم نوعانش برقرار کند، رفتارهای خودش و دیگران را پیش بینی کرده، و فعالانه، مسوولانه و آگاهانه دنیای درونی و بیرونیش را مدیریت کند.
با اندکی نگاه به روابط پیرامون مان، حتی روابط خودمان، متوجه می شویم معمولا از جملاتی مثل «نمی دانم چرا یک دفعه این طوری شد!»، «اصلا فکرش را نمی کردم چنین آدمی باشد!»، «همه چیز عالی پیش می رفت تا این که...» زیاد استفاده می شود؛ یعنی اساس یک جای کار در روابط اجتماعی، مخصوصا روابط عاطفی می لنگد. یعنی من از توان ذهنی ام برای فهم و تصور حالات ذهنی خودم و دیگران استفاده نمی کنم، و به جای زیستن در رابطه و واقعیت، در دنیای خیالات، حساب و کتاب ها، امیال و آرزوها، و توهمات سیر می کنم، بنابراین از وضعیت واقعی خودم درک درستی ندارم، و فهمی از دیگری به عنوان موجودی مستقل از خودم ندارم. دیگری صرفا ادامه تخیلات و توهمات من است، و اغلب وسیله ای جادویی برای برآورده کردن این خواب و خیال ها.
در اینجا مرز بین من و دیگری مختل شده، و به این ترتیب دیگر اساسا نه «من» وجود دارد، و نه «دیگری». به همین دلیل است که اغلب روابط، امروزه، کلافی سردرگم و آشفته است و بی اعتمادی به خود و دیگری بی داد می کند و داستان اسکل و شنقل هر بار در روابط عاطفی ما تکرار می شود.
بی رحمی زندگی این است که هر چه قدر هم خواب مان عمیق باشد، هر چه قدر هم خودمان را به خواب بزنیم، در نهایت مجبوریم بیدار شویم، پس چه بهتر به جای پریدن ناگهانی از خواب یا ابتلا به بی خوابی مدام، مسوولیت زندگی مان را بپذیریم و چشمان مان را برای دیدن و، گوش های مان را برای شنیدن «واقعیت» تربیت کنیم.
البته واقعیت یک چیز عینی و ازلی و ابدی نیست، بلکه مفهومی سیال است که در طول زمان تغییر می کند و توسط جامعه از طریق تعلیم و تربیت به ذهن تک تک افراد تزریق می شود. به همین دلیل شاید بتوان گفت جامعه امروز ما درخصوص روابط عاطفی در «خواب همگانی» به سر می برد، یعنی این درد همه ماست؛ در خواب و خیال دل می بندیم، و در خواب و خیال خانه مان را می سازیم و در خواب و خیال از هم جدا می شویم و در خواب و خیال به یکدیگر توصیه می کنیم برای حفظ یا خلاص شدن از رابطه خیالی مان چه باید بکنیم!
یکی از شایع ترین خواب و خیالات ما نیز این توهم است که بیدار و هشیاریم و در خواب و خیال به سر نمی بریم؛ یعنی فکر می کنیم می دانیم چه می خواهیم و چرا می خواهیم و چه طور باید چیزی را که می خواهیم بدست آوریم. انگار فقط مشکل از دیگری است که خواب است، تکلیفش با خودش روشن نیست، نمی داند چه کار می کند و اصلا سوءاستفاده گر و شیاد است؛ بازی «انداختن توپ در زمین دیگری» است، و نقش تماشاگر معترض، طلب کار و دانای کل را بازی کردن. قدم اول در بیداری، شناخت و پیش بینی افکار و رفتار خود و دیگری، پذیرفتن مسوولیت خود، و سهم و نقش خود در رابطه است.
معمولا در اتاق مشاوره چند جلسه طول می کشد تا مراجعه کننده از نقش تماشاگری معترض و طلب کار، یا قربانی مظلوم و بی گناه بیرون آید و مسوولیت مان را در انتخاب رابطه، آغاز، ادامه و پایان آن بپذیرد. کنار گذاشتن یک الگوی تکراری در رفتار و افکار و عادات سخت است و هزینه دارد، اما احتمالا افتادن در چرخه مدام اسکل کردن و شنقل بودن هزینه های بیشتری برای مان دارد.
{مجله کوردان مانا}
راه درمان پیشنهادی:
جواب به این سوال که «نمی دانم چرا یک دفعه این طوری شد!»
هر انسان این توانایی را دارد که دریابد خودش چگونه فکر می کند و چه احساسی دارد، و همزمان دیگران چگونه فکر می کنند و چه احساسی دارند. این توانایی که در طول سال های اولیه کودکی شکل می گیرد، به انسان کمک می کند تا روابط اجتماعی متقابلی با هم نوعانش برقرار کند، رفتارهای خودش و دیگران را پیش بینی کرده، و فعالانه، مسوولانه و آگاهانه دنیای درونی و بیرونیش را مدیریت کند.
با اندکی نگاه به روابط پیرامون مان، حتی روابط خودمان، متوجه می شویم معمولا از جملاتی مثل «نمی دانم چرا یک دفعه این طوری شد!»، «اصلا فکرش را نمی کردم چنین آدمی باشد!»، «همه چیز عالی پیش می رفت تا این که...» زیاد استفاده می شود؛ یعنی اساس یک جای کار در روابط اجتماعی، مخصوصا روابط عاطفی می لنگد. یعنی من از توان ذهنی ام برای فهم و تصور حالات ذهنی خودم و دیگران استفاده نمی کنم، و به جای زیستن در رابطه و واقعیت، در دنیای خیالات، حساب و کتاب ها، امیال و آرزوها، و توهمات سیر می کنم، بنابراین از وضعیت واقعی خودم درک درستی ندارم، و فهمی از دیگری به عنوان موجودی مستقل از خودم ندارم. دیگری صرفا ادامه تخیلات و توهمات من است، و اغلب وسیله ای جادویی برای برآورده کردن این خواب و خیال ها.
در اینجا مرز بین من و دیگری مختل شده، و به این ترتیب دیگر اساسا نه «من» وجود دارد، و نه «دیگری». به همین دلیل است که اغلب روابط، امروزه، کلافی سردرگم و آشفته است و بی اعتمادی به خود و دیگری بی داد می کند و داستان اسکل و شنقل هر بار در روابط عاطفی ما تکرار می شود.
بی رحمی زندگی این است که هر چه قدر هم خواب مان عمیق باشد، هر چه قدر هم خودمان را به خواب بزنیم، در نهایت مجبوریم بیدار شویم، پس چه بهتر به جای پریدن ناگهانی از خواب یا ابتلا به بی خوابی مدام، مسوولیت زندگی مان را بپذیریم و چشمان مان را برای دیدن و، گوش های مان را برای شنیدن «واقعیت» تربیت کنیم.
البته واقعیت یک چیز عینی و ازلی و ابدی نیست، بلکه مفهومی سیال است که در طول زمان تغییر می کند و توسط جامعه از طریق تعلیم و تربیت به ذهن تک تک افراد تزریق می شود. به همین دلیل شاید بتوان گفت جامعه امروز ما درخصوص روابط عاطفی در «خواب همگانی» به سر می برد، یعنی این درد همه ماست؛ در خواب و خیال دل می بندیم، و در خواب و خیال خانه مان را می سازیم و در خواب و خیال از هم جدا می شویم و در خواب و خیال به یکدیگر توصیه می کنیم برای حفظ یا خلاص شدن از رابطه خیالی مان چه باید بکنیم!
یکی از شایع ترین خواب و خیالات ما نیز این توهم است که بیدار و هشیاریم و در خواب و خیال به سر نمی بریم؛ یعنی فکر می کنیم می دانیم چه می خواهیم و چرا می خواهیم و چه طور باید چیزی را که می خواهیم بدست آوریم. انگار فقط مشکل از دیگری است که خواب است، تکلیفش با خودش روشن نیست، نمی داند چه کار می کند و اصلا سوءاستفاده گر و شیاد است؛ بازی «انداختن توپ در زمین دیگری» است، و نقش تماشاگر معترض، طلب کار و دانای کل را بازی کردن. قدم اول در بیداری، شناخت و پیش بینی افکار و رفتار خود و دیگری، پذیرفتن مسوولیت خود، و سهم و نقش خود در رابطه است.
معمولا در اتاق مشاوره چند جلسه طول می کشد تا مراجعه کننده از نقش تماشاگری معترض و طلب کار، یا قربانی مظلوم و بی گناه بیرون آید و مسوولیت مان را در انتخاب رابطه، آغاز، ادامه و پایان آن بپذیرد. کنار گذاشتن یک الگوی تکراری در رفتار و افکار و عادات سخت است و هزینه دارد، اما احتمالا افتادن در چرخه مدام اسکل کردن و شنقل بودن هزینه های بیشتری برای مان دارد.
{مجله کوردان مانا}
۷.۱k
۰۵ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.