بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
مقاله ی ششم : در مقالات قبل مقداری در مسائل #تقوا و اهمیت آن ورود کردیم و تعداد محدودی از آیات مورد گفتگو قرار گرفت.
در آیه شریفه ی دیگری خداوند متعال می فرماید: "واتقوا یوما لا تجزی نفس عن نفس شیئا ولا یقبل منها شفاعة ولا یؤخذ منها عدل ولا هم ینصرون" (البقرة/123)
از روزی بترسید که هیچ کس از دیگری دفاع نمیکند و هیچگونه عوضی از او قبول نمیشود و شفاعتی او را سود نمیدهد و از هیچ سوئی یاری نمیشوند! در این شریفه می فرماید از روز حساب بترسید روزی که اجمالا چهار ویژگی آن این است:
1_هیچ کس جزای دیگری را به عهده نمی گیرد.
2_هیچ جایگزینی پذیرفته نمی شود.
3_شفاعت بهره ای نمی رساند.
4_کمک خواهی آنها پاسخی از کسی نمی یابد
پس همان گونه که قبلا عرض کردیم تقوا فقط ترسیدن از خداوند نیست، بلکه هر گونه ترسی که موجب ترک گناه شود مفید است و شخص عملا گناهی برایش ثبت نمی شود؛ لذا در این شریفه می فرماید از حسابرسی فلان روز بترسید. چه روزی؟ روزی که چهار مشکل بالا پیش روی تمام افراد است. ممکن است کسی با توجه به ادبیات عرب یا ترجمه بپرسد اینجا مطلق شفاعت و .. مورد انکار قرار گرفته است و آیا این با بقیه ی آیات و روایات می خواند؟
در پاسخ گفته می شود ما یک ادله ی لفظی قرآنی داریم، یک ادله ی لفظی قرآن منفصل در سایر آیات و ایضا ادله ی لفظی روایات و ایضا ادله ی عقلی. آنچه مسلم است شفاعت در دیگر آیات و ایضا در روایات متواتر لفظی ومعنوی به اشکال مختلف مورد قبول قرار گرفته است. پس آیا این آیات، مخاطب خیلی خاص و محدودی دارد؟ که این هم سابقا گفتیم خسارت ما و خود فریبی ماست اگر مخاطب انذارهای قرآنی را منحصر به کفار یا منافقین کنیم و فاسقین و مذنبین و مذبذبین و.. را رها کنیم. حداقل طیف وسیعی از روایات چنین اجازه ای به ما نمی دهد. پس جمع این آیات با آیات شفاعت و.. چه می شود؟
جمع صحیح و وجدانی ای که بنظر می رسد این است که قائل به اصل و فرع و قواعد کلی و شرایط و ضوابط خاص شویم. یعنی یک روند را بپذیریم. یعنی چه؟ یعنی اصل بر این است که انسانها مسئول اعمال خویش هستند و کنارش هم ممکن است اعمال خیرشان نصیب طلبکاران شان شود، یا اعمال شر دیگران به خاطر طلبشان از ما به ما داده شود. به قول امروزی ها 90% وضعیت ماها همین حالی است که داریم، اگر متقی هستیم همانگونه محشور می شویم و اگر "خلطوا عملا صالحا وآخر سیئا" باشیم، در دنیا و آخرت هم همان طور محشور می شویم. مثال ساده تر مثلا کسی که دکترا می گیرد، یعنی نهایتا 10درصد بی کار می ماند و شغل و اموال او هم در اکثر موارد از افراد دیپلم و فوق دیپلم بیشتر است و جامعه ی منضبط تقریبا این را پذیرفته است. حالا ممکن است ده درصد موارد هم خلاف این باشد، اما اصل کلی این است. پس وضعیت ما و سعادت ما در علوم نافع و معنویات معتبر همین است. یعنی فضل خداوند متعال و لطف اهل بیت عصمت واحد است. به قول جناب سعدی "باران که در لطافت طبعش خلاف نیست/ در باغ لاله روید و در شوره بوم خس" . اما قرار نیست لطف خدا در قبال آقای بهجت و فلان طلبه و فلان دانشجو یکسان باشد. بله هر سه اهل ایمان هستند و هر سه در کشور شیعه به دنیا آمده اند و هر سه حسین حسین گفته اند اما آن کجا و بقیه کجا؟ در قبال شیعیان گنهکار و کفار و منافقین هم همین است. هرگز یک طلبه و یک دانشجو با صدام و هیلتر هم بند نمی شود. لکن نتیجه ی کلی این مثالها این است که با وجودی که فرستنده و خورشید یکی است، اما انسانها در دوایر مختلف معرفت و ضلالت هستند و تغییر اینها از دوایر مزبور خیلی شاذ و محدود است؛ و خود علم به این مطلب باعث می شود که ما اهل "از تو حرکت و از خدا برکت" شویم.
اساسا هر حرف و هر نگرشی که موجب امید مطلق و یاس مطلق ما و شما شود، یا از گوینده ای غیر حکیم صادر شده یا حال مخاطب خیلی خاص و غیر نرمال است. الان یکی از گرفتاری های عمده ی امروزه ی ما این است که خیلی زود خودمان را از علم نافع وعمل جامع و دائم معاف می کنیم. یعنی یا خیال می کنیم فرزند شهیدیم، یا فرزند حاج آقا هستیم، یا برادر جانباز هستیم یا ملبس به لباس روحانیت هستیم، یا دانشجوی امور مذهبی هستیم، یا نمازخوان خوب محل هستیم، یا عضو مجموعه ی محک هستیم، یا عضو انجمن های خیریه هستیم، یا عضو کارهای فرهنگی هستیم، یا اهل جلسه ی قرآنیم؛ و اینها مهر سعادت اخروی ماست! اما این گونه نیست و اولیای خداوند فقط و فقط متقین هستند و بقیه کم یا زیاد عذاب را خواهند چشید "و ما لهم الا یعذبهم الله و ... و ما کانوا اولیاءه ان اولیاؤه الا المتقون"؛ و این لباسها و این عنوان ها و آن زحمتهایی که فاقد مهر تقوا باشد، شاید به درد ظواهر اجتماعی بخورد اما نزد خداوند وزن زیادی ندارد.
ق
مقاله ی ششم : در مقالات قبل مقداری در مسائل #تقوا و اهمیت آن ورود کردیم و تعداد محدودی از آیات مورد گفتگو قرار گرفت.
در آیه شریفه ی دیگری خداوند متعال می فرماید: "واتقوا یوما لا تجزی نفس عن نفس شیئا ولا یقبل منها شفاعة ولا یؤخذ منها عدل ولا هم ینصرون" (البقرة/123)
از روزی بترسید که هیچ کس از دیگری دفاع نمیکند و هیچگونه عوضی از او قبول نمیشود و شفاعتی او را سود نمیدهد و از هیچ سوئی یاری نمیشوند! در این شریفه می فرماید از روز حساب بترسید روزی که اجمالا چهار ویژگی آن این است:
1_هیچ کس جزای دیگری را به عهده نمی گیرد.
2_هیچ جایگزینی پذیرفته نمی شود.
3_شفاعت بهره ای نمی رساند.
4_کمک خواهی آنها پاسخی از کسی نمی یابد
پس همان گونه که قبلا عرض کردیم تقوا فقط ترسیدن از خداوند نیست، بلکه هر گونه ترسی که موجب ترک گناه شود مفید است و شخص عملا گناهی برایش ثبت نمی شود؛ لذا در این شریفه می فرماید از حسابرسی فلان روز بترسید. چه روزی؟ روزی که چهار مشکل بالا پیش روی تمام افراد است. ممکن است کسی با توجه به ادبیات عرب یا ترجمه بپرسد اینجا مطلق شفاعت و .. مورد انکار قرار گرفته است و آیا این با بقیه ی آیات و روایات می خواند؟
در پاسخ گفته می شود ما یک ادله ی لفظی قرآنی داریم، یک ادله ی لفظی قرآن منفصل در سایر آیات و ایضا ادله ی لفظی روایات و ایضا ادله ی عقلی. آنچه مسلم است شفاعت در دیگر آیات و ایضا در روایات متواتر لفظی ومعنوی به اشکال مختلف مورد قبول قرار گرفته است. پس آیا این آیات، مخاطب خیلی خاص و محدودی دارد؟ که این هم سابقا گفتیم خسارت ما و خود فریبی ماست اگر مخاطب انذارهای قرآنی را منحصر به کفار یا منافقین کنیم و فاسقین و مذنبین و مذبذبین و.. را رها کنیم. حداقل طیف وسیعی از روایات چنین اجازه ای به ما نمی دهد. پس جمع این آیات با آیات شفاعت و.. چه می شود؟
جمع صحیح و وجدانی ای که بنظر می رسد این است که قائل به اصل و فرع و قواعد کلی و شرایط و ضوابط خاص شویم. یعنی یک روند را بپذیریم. یعنی چه؟ یعنی اصل بر این است که انسانها مسئول اعمال خویش هستند و کنارش هم ممکن است اعمال خیرشان نصیب طلبکاران شان شود، یا اعمال شر دیگران به خاطر طلبشان از ما به ما داده شود. به قول امروزی ها 90% وضعیت ماها همین حالی است که داریم، اگر متقی هستیم همانگونه محشور می شویم و اگر "خلطوا عملا صالحا وآخر سیئا" باشیم، در دنیا و آخرت هم همان طور محشور می شویم. مثال ساده تر مثلا کسی که دکترا می گیرد، یعنی نهایتا 10درصد بی کار می ماند و شغل و اموال او هم در اکثر موارد از افراد دیپلم و فوق دیپلم بیشتر است و جامعه ی منضبط تقریبا این را پذیرفته است. حالا ممکن است ده درصد موارد هم خلاف این باشد، اما اصل کلی این است. پس وضعیت ما و سعادت ما در علوم نافع و معنویات معتبر همین است. یعنی فضل خداوند متعال و لطف اهل بیت عصمت واحد است. به قول جناب سعدی "باران که در لطافت طبعش خلاف نیست/ در باغ لاله روید و در شوره بوم خس" . اما قرار نیست لطف خدا در قبال آقای بهجت و فلان طلبه و فلان دانشجو یکسان باشد. بله هر سه اهل ایمان هستند و هر سه در کشور شیعه به دنیا آمده اند و هر سه حسین حسین گفته اند اما آن کجا و بقیه کجا؟ در قبال شیعیان گنهکار و کفار و منافقین هم همین است. هرگز یک طلبه و یک دانشجو با صدام و هیلتر هم بند نمی شود. لکن نتیجه ی کلی این مثالها این است که با وجودی که فرستنده و خورشید یکی است، اما انسانها در دوایر مختلف معرفت و ضلالت هستند و تغییر اینها از دوایر مزبور خیلی شاذ و محدود است؛ و خود علم به این مطلب باعث می شود که ما اهل "از تو حرکت و از خدا برکت" شویم.
اساسا هر حرف و هر نگرشی که موجب امید مطلق و یاس مطلق ما و شما شود، یا از گوینده ای غیر حکیم صادر شده یا حال مخاطب خیلی خاص و غیر نرمال است. الان یکی از گرفتاری های عمده ی امروزه ی ما این است که خیلی زود خودمان را از علم نافع وعمل جامع و دائم معاف می کنیم. یعنی یا خیال می کنیم فرزند شهیدیم، یا فرزند حاج آقا هستیم، یا برادر جانباز هستیم یا ملبس به لباس روحانیت هستیم، یا دانشجوی امور مذهبی هستیم، یا نمازخوان خوب محل هستیم، یا عضو مجموعه ی محک هستیم، یا عضو انجمن های خیریه هستیم، یا عضو کارهای فرهنگی هستیم، یا اهل جلسه ی قرآنیم؛ و اینها مهر سعادت اخروی ماست! اما این گونه نیست و اولیای خداوند فقط و فقط متقین هستند و بقیه کم یا زیاد عذاب را خواهند چشید "و ما لهم الا یعذبهم الله و ... و ما کانوا اولیاءه ان اولیاؤه الا المتقون"؛ و این لباسها و این عنوان ها و آن زحمتهایی که فاقد مهر تقوا باشد، شاید به درد ظواهر اجتماعی بخورد اما نزد خداوند وزن زیادی ندارد.
ق
۱۴.۷k
۰۸ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.