من خاکم و تو خورشید، ضوء و ضیایم از توست
من خاکم و تو خورشید، ضوء و ضیایم از توست
من نایم و تو نایی، شور و نوایم از توست
چون تافتی ز روزن عین سحر شدم من
ای آفتاب روشن! من روشنایم از توست
هر جست و جویم از تو، هر گفت و گویم از تو
آن های و هویم از تو، وین هوی و هایم از توست
بستی به مهرم آسان، آسان چنان کز این سان
صد رشته از نخ جان، بر دست و پایم از توست
در دم دهی به فصلی، درمان کنی به وصلی
ماتم که بر چه اصلی، درد و دوایم از توست
از بستر غنودن تا اوج پر گشودن
از ابتدای بودن، تا انتهایم از توست
جز تو هوس ندارم، هیچ از تو بس ندارم
من جز تو کس ندارم، هر ماجرایم از توست
در لحظه های پرواز بال و پرم تویی باز
ای آن که وقت آواز، صوت و صدایم از توست
من ساقه شتابم، لطف تو خاک و آبم
مهر تو، آفتابم، نشو و نمایم از توست
ای شعر ناب عالم! زیبایی مجسم!
شاعر تویی و من هم، گر می سرایم از توست
بیدار می نشینم تا جز تو را نبینم
خواب تو می گزینم تا لای لایم از توست
ای پنجه تو هم راز- با این شکسته تر ساز-
بشنو که این غم آواز، در پرده هایم از توست
عشق تو پر گشوده است، وز خاطرم زدوده است
پیش از تو هر چه بوده است، من ابتدایم از توست.
من نایم و تو نایی، شور و نوایم از توست
چون تافتی ز روزن عین سحر شدم من
ای آفتاب روشن! من روشنایم از توست
هر جست و جویم از تو، هر گفت و گویم از تو
آن های و هویم از تو، وین هوی و هایم از توست
بستی به مهرم آسان، آسان چنان کز این سان
صد رشته از نخ جان، بر دست و پایم از توست
در دم دهی به فصلی، درمان کنی به وصلی
ماتم که بر چه اصلی، درد و دوایم از توست
از بستر غنودن تا اوج پر گشودن
از ابتدای بودن، تا انتهایم از توست
جز تو هوس ندارم، هیچ از تو بس ندارم
من جز تو کس ندارم، هر ماجرایم از توست
در لحظه های پرواز بال و پرم تویی باز
ای آن که وقت آواز، صوت و صدایم از توست
من ساقه شتابم، لطف تو خاک و آبم
مهر تو، آفتابم، نشو و نمایم از توست
ای شعر ناب عالم! زیبایی مجسم!
شاعر تویی و من هم، گر می سرایم از توست
بیدار می نشینم تا جز تو را نبینم
خواب تو می گزینم تا لای لایم از توست
ای پنجه تو هم راز- با این شکسته تر ساز-
بشنو که این غم آواز، در پرده هایم از توست
عشق تو پر گشوده است، وز خاطرم زدوده است
پیش از تو هر چه بوده است، من ابتدایم از توست.
۲.۰k
۲۴ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.