عشق چیزی نیست مگر نیست شدن قطره در دریا. عشق یعنی بی « خو
عشق چیزی نیست مگر نیست شدن قطره در دریا. عشق یعنی بی «خود » شدن. یعنی واگذاری کامل خود به هستی. عشق یعنی پیوستن به کل. یعنی دورانداختن حد ومرزها و هویت خود. یعنی ترک گفتن خودت. همین که خودت را ترک بگویی، بی درنگ دریا می شوی، وسیع و پهناور. ما به هویت خود چسبیده ایم. پشت آن موضع گرفته ایم. به خاطر آن می جنگیم. حتی حاضریم خودمان را فدای آن کنیم. و این کار حماقت محض است، زیرا «خود » دروغین ترین پدیده در هستی است. « خود » همچون هوای گرم است. وجود واقعی ندارد. همچون تاریکی است. تو می توانی تاریکی را ببینی، هرروز می بینی اش، اما تاریکی وجود ندارد. تاریکی صرفا نبود نور است- هیچ چیزی از خود ندراد. نور را وارد کن تا تاریکی دیگر نباشد. چراغ را خاموش کن تا ناگهان تاریکی ظهور کند. تاریکی از جایی وارد نمی شود. تو می توانی درها و پنجره ها را بسته نگاه داری. تاریکی به این سبب از جایی وارد نمی شود که بدون هستی است. نیستی است. تاریکی آمد و رفت نمی کند. نور است که آمد و رفت می کند، زیرا نور هست. همچنین است « خود ». « خود » همان نبود عشق است. همین که نور عشق را وارد سازی، « خود » ناپدید می شود. لازم نیست هیچ کاری در مورد « خود » انجام دهی. فقط بیشتر عشق بورز، بدون قید و شرط عشق بورز
۳.۵k
۱۷ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.