اشک رازیست ،لبخند رازیست،عشق رازیست !
اشک رازیست ،لبخند رازیست،عشق رازیست !
اشک آن شب لبخند عشقم بود !قصه نیستم که بگویی ،نغمه نیستم که بخوانی یا صدا نیستم که بشنوی یا چیزی چنان که ببینی یا چیز چنان که بدانی !
من درد مشترکم مرا فریاد کن ...
حرفت را به من بگو قلبت را به من بده ،من ریشه های تو را دریافته ام ،بالبانت برای همه لب ها سخن گفته ام و دستهایت بادستان من آشناست !
ای دیر یافته با تو سخن میگویم !
زیرا که صدای من با صدای تو آشناست ...
»احمد شاملو «
اشک آن شب لبخند عشقم بود !قصه نیستم که بگویی ،نغمه نیستم که بخوانی یا صدا نیستم که بشنوی یا چیزی چنان که ببینی یا چیز چنان که بدانی !
من درد مشترکم مرا فریاد کن ...
حرفت را به من بگو قلبت را به من بده ،من ریشه های تو را دریافته ام ،بالبانت برای همه لب ها سخن گفته ام و دستهایت بادستان من آشناست !
ای دیر یافته با تو سخن میگویم !
زیرا که صدای من با صدای تو آشناست ...
»احمد شاملو «
۱.۳k
۲۳ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.