هوا ابریست . . .
هوا ابریست . . .
هوایِ سرزمینم را می گویم ... !
قرار است باز هم عید بیاید ...
سالِ نو ...
سالِ جدید ...
... سالی که قرار است باز هم ...
با تو تحویل شود ... !
چه فرقی می کند ...
باشی یا نه ...
رو به رویِ من ...
یا رو به رویِ کسانی که دوستت دارند ...
فقط می دانم سخت است ...
عذاب آور است ...
باشی اما ...
دنیایم پُر باشد از * جایِ خالی * ...
باشی اما ...
رو به رویَم تـَهی باشد از حضورت ...
باشی اما ...
انگار که سالهاست ... نیستی ... !
منکه پارسال برایت نوشتم :
*تقویمِ امسالم تموم شد ... بسه ... برگرد ...
بدونِ تو ... محاله ... پایِ اینم سفره بشینم ...! *
میدانی ؟؟
فکر کنم باز هم کم آوردم ...
به یادِ تک تکِ سالهایی که گذشت و ... نبودی ...
به یادِ تک تک سفره هایِ هفت سینی که باز کردم و ...
ننشستی ...
به یادِ تک تکِ تخمِ مرغ هایی که رنگ کردم و ...
تو ندیدی ... !
به یادِ تک تکِ آرزو هایی که زیرِ لب با بغض تکرار کردم ...
وقتی بلند خواندند :
(( یا مقلب القلوبِ والابصار .......
اما تو ......
باز هم نیامدی ... !
دلم ...
تخمِ مرغ های بی رنگ و سفید می خواهد ...
دلم ...
یک عالمه نذر و دعا می خواهد ...
دلم ...
یک خانه یِ بدونِ جعبه یِ مکعبِ جادویی می خواهد ...
با یک عالمه برفک های سیاه و سفید ...
که بهانه ایی باشد برای تر شدن گونه هایم ...
دلم ...
یک عالمه آیینه هایِ بدونِ شمعدانی می خواهد ...
دلم ...
یک قران می خواهد و ...
یک رحلِ چوبی ...
سماق و ...
سرکه و ...
سکه و ...
سمنو و ...
ماهی هم ... پیشکشِ همه منتظرانه بهار ...
من ...
فقط ...
یک سیب می خواهم ...
که از دستانِ تو چیده شود ...
همین ...
+ فکر کنم باز هم باید مث پارسال ...
بی حضورِ چشمانت ...
بنویسم :
تو بخند ...
تو ... فقط بخند ...
باور کن ...
بی خنده یِ تو ...
سالِ من ... نو ... نمی شود ... !
و ...
تو ...
باز هم ...
باور نکن ....
هوایِ سرزمینم را می گویم ... !
قرار است باز هم عید بیاید ...
سالِ نو ...
سالِ جدید ...
... سالی که قرار است باز هم ...
با تو تحویل شود ... !
چه فرقی می کند ...
باشی یا نه ...
رو به رویِ من ...
یا رو به رویِ کسانی که دوستت دارند ...
فقط می دانم سخت است ...
عذاب آور است ...
باشی اما ...
دنیایم پُر باشد از * جایِ خالی * ...
باشی اما ...
رو به رویَم تـَهی باشد از حضورت ...
باشی اما ...
انگار که سالهاست ... نیستی ... !
منکه پارسال برایت نوشتم :
*تقویمِ امسالم تموم شد ... بسه ... برگرد ...
بدونِ تو ... محاله ... پایِ اینم سفره بشینم ...! *
میدانی ؟؟
فکر کنم باز هم کم آوردم ...
به یادِ تک تکِ سالهایی که گذشت و ... نبودی ...
به یادِ تک تک سفره هایِ هفت سینی که باز کردم و ...
ننشستی ...
به یادِ تک تکِ تخمِ مرغ هایی که رنگ کردم و ...
تو ندیدی ... !
به یادِ تک تکِ آرزو هایی که زیرِ لب با بغض تکرار کردم ...
وقتی بلند خواندند :
(( یا مقلب القلوبِ والابصار .......
اما تو ......
باز هم نیامدی ... !
دلم ...
تخمِ مرغ های بی رنگ و سفید می خواهد ...
دلم ...
یک عالمه نذر و دعا می خواهد ...
دلم ...
یک خانه یِ بدونِ جعبه یِ مکعبِ جادویی می خواهد ...
با یک عالمه برفک های سیاه و سفید ...
که بهانه ایی باشد برای تر شدن گونه هایم ...
دلم ...
یک عالمه آیینه هایِ بدونِ شمعدانی می خواهد ...
دلم ...
یک قران می خواهد و ...
یک رحلِ چوبی ...
سماق و ...
سرکه و ...
سکه و ...
سمنو و ...
ماهی هم ... پیشکشِ همه منتظرانه بهار ...
من ...
فقط ...
یک سیب می خواهم ...
که از دستانِ تو چیده شود ...
همین ...
+ فکر کنم باز هم باید مث پارسال ...
بی حضورِ چشمانت ...
بنویسم :
تو بخند ...
تو ... فقط بخند ...
باور کن ...
بی خنده یِ تو ...
سالِ من ... نو ... نمی شود ... !
و ...
تو ...
باز هم ...
باور نکن ....
۲.۰k
۲۵ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.