.
.
خورشید پشت پنجره ی پلکهای من
من خسته ام! طلوع کن امشب برای من
می ریزم آنچه هست برایم به پای تو
حالا بریز هستی خود را به پای من
وقتی تو دل خوشی، همه ی شهر دل خوشند
خوش باش هم به جای خودت هم به جای من
تو انعکاس من شده ای ... کوه ها هنوز
تکرار می کنند تو را در صدای من
آهسته تر! که عشق تو جرم است، هیچ کس
در شهر نیست با خبر از ماجرای من
شاید که ای غریبه تو همزاد با منی
من... تو... چقدر مثل تو هستم! خدای من!!
#نجمه_زارع
خورشید پشت پنجره ی پلکهای من
من خسته ام! طلوع کن امشب برای من
می ریزم آنچه هست برایم به پای تو
حالا بریز هستی خود را به پای من
وقتی تو دل خوشی، همه ی شهر دل خوشند
خوش باش هم به جای خودت هم به جای من
تو انعکاس من شده ای ... کوه ها هنوز
تکرار می کنند تو را در صدای من
آهسته تر! که عشق تو جرم است، هیچ کس
در شهر نیست با خبر از ماجرای من
شاید که ای غریبه تو همزاد با منی
من... تو... چقدر مثل تو هستم! خدای من!!
#نجمه_زارع
۲.۸k
۲۶ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.