بَچه که بودم ،
بَچه که بودم ،
بَستَنی ام را گاز می زَدَند ،
قیامَت به پا میکردم . . .
چه بیهوده بُزُرگ شُدم . . .
حالا روحَم را گاز میزنند ،
ومن میخندم . . . !
این زمستـــان گویا ،
غم ِ پنهـــآن دارد ...
که در این موعِـــد سرد ،
عوض ِ برف به چِشمَش
نم ِ باران دارد...
بَستَنی ام را گاز می زَدَند ،
قیامَت به پا میکردم . . .
چه بیهوده بُزُرگ شُدم . . .
حالا روحَم را گاز میزنند ،
ومن میخندم . . . !
این زمستـــان گویا ،
غم ِ پنهـــآن دارد ...
که در این موعِـــد سرد ،
عوض ِ برف به چِشمَش
نم ِ باران دارد...
۱.۱k
۲۶ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.