داستان گریه بار وفات محبوب مان حضرت محمد صلی الله علیه وس
#داستان_گریه_بار_وفات_محبوب_مان_حضرت_محمد_صلی_الله_علیه_وسلم
لحظات واپسین رسول الله صلی الله علیه و سلم
رسول الله صلی الله علیه و سلم قبل از وفات، آخرین کاری که انجام دادند، حجة الوداع بود و بعد از آن این قول خداوند عزوجل نازل شد [ الیوم أکملت لکم دینکم وأتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا .. ] المائدة: ٣ ابوبکر صدیق هنگامی که این آیه را شنید گریه کردند به ایشان گفتند : چه چیزی تو را به گریه وا داشت این آیه ای است مانند آیات دیگری که بر رسول الله صلی الله علیه و سلم نازل شده . ایشان گفتند : این آیه خبر وفات پیامبر را در بردارد . و رسول الله صلی الله علیه و سلم از حجة الوداع برگشت ... و نه روز قبل از وفات ایشان آخرین آیه از قرآن نازل شد ” [ واتقوا یوما ترجعون فیه الی الله ثم توفی کل نفس ما کسبت وهم لا یظلمون ] البقرة: ٢٨١ و دردهای رسول الله شروع شد ، فرمودند : می خواهم شهدای احد را زیارت کنم و بطرف شهدای احد رفتند و کنار قبرهای آنان ایستاد و فرمود : السلام علیکم ای شهیدان احد ، شما پیشی گرفتید و ما هم ان شاء الله به شما می پیوندیم ، من هم ان شاء الله به شما ملحق می شوم . و در اثناء برگشت از زیارت شهدای احد رسول الله صلی الله علیه و سلم اشک ریختند صحابه گفتند : ای رسول خدا چه چیزی شما را به گریه واداشت ؟ فرمودند : مشتاق برادرانم گشته ام ، گفتند : مگر ما برادرانت نیستیم ؟ فرمودند : نه شما یاران من هستید ، اما برادرانم کسانی هستند که بعد از من می آیند ودر حالی که مرا ندیده اند به من ایمان می آورند . و رسول الله صلی الله علیه و سلم از احد برگشتند ، سه روز قبل از وفات رسول الله صلی الله علیه و سلم بیماری وی سخت تر شد و آنروز در خانه ام المومنین میمونه بودند ، فرمودند : همسرانم را جمع کنید ، همسرانش جمع شدند پیامبر فرمودند : آیا به من اجازه می دهید دوران بیماریم را در خانه عایشه باشم ؟ گفتند : بله ، خواست که بلند شود اما نتوانستند ، علی بن ابی طالب و فضل بن عباس آمدند و ایشان را از خانه ام المومنین میمونه به خانه ام المومنین عایشه همراهی کردند و صحابه برای اولین بار پیامبر را در این حالت می دیدند. مسجد پر شده بود از جمعیت ، صحابه با حرص سوال میکردند که رسول الله را چه شده است رسول الله را چه شده است و به مسجد هجوم آورده بودند. پیامبر زیاد عرق کرده بودند , عایشه رضی الله عنها می گوید: تا بحال در زندگی ام ندیده بودم کسی به این شکل عرق از او سرازیر شود . و دست پیامبر را گرفته بودم و صورتش را با آن پاک می کردم چون دست پیامبر لطیف تر از دست من بود . و شنیدم که پیامبر می گفتند لا اله الا الله ، مرگ سکرات دارد . عایشه رضی الله عنها می گوید : بخاطر ترس بر رسول الله سر و صدا در مسجد زیاد شده بود ، رسول الله فرمودند: سر و صدا بخاطر چیست ؟ گفتند : یا رسول الله ، مردم بر حال شما می ترسند. فرمود : مرا به نزد آنها ببرید . خواست بایستد اما نتوانست ، هفت مشت آب بر ایشان ریختند تا به هوش آمد . بعد از آن پیامبر را بردند ، پیامبر بر منبر رفت و این آخرین خطبه و آخرین کلمات ایشان بود پیامبر فرمود : ای مردم مثل اینکه شما بر من می ترسید ، گفتند بله ای رسول الله فرمود ای مردم وعده شما با من در این دنیا نیست بلکه موعد شما با من در کنار حوض است به الله قسم گویا که از همین جا حوض را می بینم. ای مردم به الله قسم از فقر بر شما نمی ترسم بلکه از این می ترسم که بر دنیا با یکدیگر رقابت کنید همانطور که گذشتگان شما بر سر آن با یکدیگر رقابت کردند و شما را هلاک کند همانطور که آنهارا هلاک ساخت …سپس فرمود ای مردم الله الله فی الصلاة ، الله الله فی الصلاة به این معنی که شما را به الله قسم می دهم که بر نمازتان محافظت کنید و به استمرار تکرار می کردند سپس فرمود ای مردم ، الله بنده ای را بین دنیا و آنچه نزد الله است مختار نمود و او آنچه نزد الله است را انتخاب کرد ، هیچ کس منظور پیامبر را نفهمید ، و منظور پیامبر خود ایشان بود ، ابوبکر تنها کسی بود که متوجه منظور رسول الله صلی الله علیه و سلم شد و گریه کنان ایستاد ، حرف پیامبر را قطع نمود و گفت : پدرانمان فدایت ، مادرانمان فدایت ، فرزندانمان فدایت ، همسرانمان به فدایت ، دارائی هایمان به فدایت ، و به استمرار تکرار می کرد . مردم با تعجب به ابوبکر نگاه کردند که چگونه حرف پیامبر را قطع کرد ، پیامبر از ابوبکر دفاع نمود و گفتند: ای مردم ابوبکر را رها سازید هیچ یک از شما فضل و خوبی نداشته مگر اینکه جبران شده ، بجز ابوبکر که نتوانسته ام خوبی های او را جبران کنم ، و جبران خوبی های او را به الله عز وجل واگذار نموده ام همه ی دروازه های مسجد بسته می شود مگر دروازه ابوبکر که برای همیشه باز خواهد ماند ...و در آخر قبل از پایین آمدن از من
لحظات واپسین رسول الله صلی الله علیه و سلم
رسول الله صلی الله علیه و سلم قبل از وفات، آخرین کاری که انجام دادند، حجة الوداع بود و بعد از آن این قول خداوند عزوجل نازل شد [ الیوم أکملت لکم دینکم وأتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا .. ] المائدة: ٣ ابوبکر صدیق هنگامی که این آیه را شنید گریه کردند به ایشان گفتند : چه چیزی تو را به گریه وا داشت این آیه ای است مانند آیات دیگری که بر رسول الله صلی الله علیه و سلم نازل شده . ایشان گفتند : این آیه خبر وفات پیامبر را در بردارد . و رسول الله صلی الله علیه و سلم از حجة الوداع برگشت ... و نه روز قبل از وفات ایشان آخرین آیه از قرآن نازل شد ” [ واتقوا یوما ترجعون فیه الی الله ثم توفی کل نفس ما کسبت وهم لا یظلمون ] البقرة: ٢٨١ و دردهای رسول الله شروع شد ، فرمودند : می خواهم شهدای احد را زیارت کنم و بطرف شهدای احد رفتند و کنار قبرهای آنان ایستاد و فرمود : السلام علیکم ای شهیدان احد ، شما پیشی گرفتید و ما هم ان شاء الله به شما می پیوندیم ، من هم ان شاء الله به شما ملحق می شوم . و در اثناء برگشت از زیارت شهدای احد رسول الله صلی الله علیه و سلم اشک ریختند صحابه گفتند : ای رسول خدا چه چیزی شما را به گریه واداشت ؟ فرمودند : مشتاق برادرانم گشته ام ، گفتند : مگر ما برادرانت نیستیم ؟ فرمودند : نه شما یاران من هستید ، اما برادرانم کسانی هستند که بعد از من می آیند ودر حالی که مرا ندیده اند به من ایمان می آورند . و رسول الله صلی الله علیه و سلم از احد برگشتند ، سه روز قبل از وفات رسول الله صلی الله علیه و سلم بیماری وی سخت تر شد و آنروز در خانه ام المومنین میمونه بودند ، فرمودند : همسرانم را جمع کنید ، همسرانش جمع شدند پیامبر فرمودند : آیا به من اجازه می دهید دوران بیماریم را در خانه عایشه باشم ؟ گفتند : بله ، خواست که بلند شود اما نتوانستند ، علی بن ابی طالب و فضل بن عباس آمدند و ایشان را از خانه ام المومنین میمونه به خانه ام المومنین عایشه همراهی کردند و صحابه برای اولین بار پیامبر را در این حالت می دیدند. مسجد پر شده بود از جمعیت ، صحابه با حرص سوال میکردند که رسول الله را چه شده است رسول الله را چه شده است و به مسجد هجوم آورده بودند. پیامبر زیاد عرق کرده بودند , عایشه رضی الله عنها می گوید: تا بحال در زندگی ام ندیده بودم کسی به این شکل عرق از او سرازیر شود . و دست پیامبر را گرفته بودم و صورتش را با آن پاک می کردم چون دست پیامبر لطیف تر از دست من بود . و شنیدم که پیامبر می گفتند لا اله الا الله ، مرگ سکرات دارد . عایشه رضی الله عنها می گوید : بخاطر ترس بر رسول الله سر و صدا در مسجد زیاد شده بود ، رسول الله فرمودند: سر و صدا بخاطر چیست ؟ گفتند : یا رسول الله ، مردم بر حال شما می ترسند. فرمود : مرا به نزد آنها ببرید . خواست بایستد اما نتوانست ، هفت مشت آب بر ایشان ریختند تا به هوش آمد . بعد از آن پیامبر را بردند ، پیامبر بر منبر رفت و این آخرین خطبه و آخرین کلمات ایشان بود پیامبر فرمود : ای مردم مثل اینکه شما بر من می ترسید ، گفتند بله ای رسول الله فرمود ای مردم وعده شما با من در این دنیا نیست بلکه موعد شما با من در کنار حوض است به الله قسم گویا که از همین جا حوض را می بینم. ای مردم به الله قسم از فقر بر شما نمی ترسم بلکه از این می ترسم که بر دنیا با یکدیگر رقابت کنید همانطور که گذشتگان شما بر سر آن با یکدیگر رقابت کردند و شما را هلاک کند همانطور که آنهارا هلاک ساخت …سپس فرمود ای مردم الله الله فی الصلاة ، الله الله فی الصلاة به این معنی که شما را به الله قسم می دهم که بر نمازتان محافظت کنید و به استمرار تکرار می کردند سپس فرمود ای مردم ، الله بنده ای را بین دنیا و آنچه نزد الله است مختار نمود و او آنچه نزد الله است را انتخاب کرد ، هیچ کس منظور پیامبر را نفهمید ، و منظور پیامبر خود ایشان بود ، ابوبکر تنها کسی بود که متوجه منظور رسول الله صلی الله علیه و سلم شد و گریه کنان ایستاد ، حرف پیامبر را قطع نمود و گفت : پدرانمان فدایت ، مادرانمان فدایت ، فرزندانمان فدایت ، همسرانمان به فدایت ، دارائی هایمان به فدایت ، و به استمرار تکرار می کرد . مردم با تعجب به ابوبکر نگاه کردند که چگونه حرف پیامبر را قطع کرد ، پیامبر از ابوبکر دفاع نمود و گفتند: ای مردم ابوبکر را رها سازید هیچ یک از شما فضل و خوبی نداشته مگر اینکه جبران شده ، بجز ابوبکر که نتوانسته ام خوبی های او را جبران کنم ، و جبران خوبی های او را به الله عز وجل واگذار نموده ام همه ی دروازه های مسجد بسته می شود مگر دروازه ابوبکر که برای همیشه باز خواهد ماند ...و در آخر قبل از پایین آمدن از من
۱۲.۵k
۳۰ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.