رمان چه گناهی کردم؟درس-مریضی-یاتو.
رمان چه گناهی کردم؟درس-مریضی-یاتو.
قسمت سوم
یکی در میون بنفشو طوسی بود میزم طرح قدیم بود و سفید صندلیمم سفید کمدمم که مدل قدیمی زمان شاهی بود
تو جاهای پردم عکس های بچگیمو گذاشتم تا بزرگیم بعدشم بالای تختم دو تا عکس از عکسای اتلیمو گذاشتم
داخل یکیشون برا عروسی سینا بود که یه لباس مشکی پوشیده بودم میومد تا 5 سانت زیر زانوم بعد یه هو با تور مشکی که رگه هایی از بنفش داشت پف میشدو عروسکی موهام اونموقع چند سانتی پایین تر از قوس کمرم بود و بعد چون لخت و بلند بودن فقط شونشون زده بودم ولی یادمه همه تو اون عروسی نگام میکردن
بعد با یه ژست قشنگ ایستاده بودمو چشمک زده بودم با همون لبای قرمز تحریک کننده ام ولی رژلبم معرکه بود
اون یکیم با یه شلوارک مشکی کتونی و یه بلوز گشاده پسرونه با یه کلاه کپ از این عکس خوشم میومد باحال بودا اصن میگفت من خشنم ولی دستم به کلام بودو یه چشمک زده بودم زدمشونو اومدم بیرون دوست داشتم برم خونرو بگردم اما یه لحظه دلم هوای یه چیزه دیگرو کرد(بعدا میفهمید)
ساعت هشت شب بودااااا رفتم نشستم پای تلوزیون فیلما همه چرت بودن زدم شبکه نسیم از این میان برنامه ها داشت خیلی خنده دار بودااا
خوابم میومد رفتم بخوابم(دقت کردین همش خوابمااا)
صبح در اتاقم زده شد
-بله؟
پرهام-من میرم سر کار
-خب منو بیدار کردی همینو بگی؟
رفت صدای درم اومد
مطمئنا پوزخند زده خوب حالا که خوابه شیرینمو فراری دادی خونتو میگردم(اخی اینم اخه جبرانه کاره به اون مزخرفیه)
اول بلند شدم لباسامو عوض کردم سعی کردم یه تیشرت قهوای کرم و با یه شلوار راحتی شیری بپوشم سریع از اتاقم زدم بیرون سه تا اتاق داخل یه راه رو بلند که همه درا داخل یه ردیف بودن بعد روبه رو کامل پنجره بود و یه پرده سفید حریر هم وصل شده بود خدا رو شکر پهنای راه رو خوب بود بعد میومدی جلو یه مقدار فضا پهن تر میشدو کنارت یه سکو بود که وارد حال میشد و دیگه کامل فضا باز بود به جز سمت راست راه رو که یه در خفن بود میومدی بالای سکو روبه روی دره خونه وسایل حال چیده شده بود و پایین تر که میومدی اشپز خانه بودو بقیش یعنی اونور اشپز خونه پذیرایی چقدر بزرگ بود ایی بدم اومد
ولی ناگفته نماند که گلاب بع روتون دستشویی و شامپو تو سرتون حمام ته راه رو اتاق خخوابا بودااا و روبه روی ورودی راه رو یه اینه سر تا پا بود اصن خونه خیلی باحال بودا(میدونم گیج شدید ولی یه خونه ای بود دیگه دوستان )
مبلمان حال یه دست مبلمان طوسی بودن (از اینا که جنسشون عین مخمله ولی باکلاس تره هااا(به خودت بخند احمق))اها مخمله سفت ولی خیلی قشنگ بودن بعد یه میز تلوزیون بودو یه ال ای دیه در سایز کوچک روبه رویش بود
اشپز خونه هم که همش شیریو سفید و مشکی بود ولی قشنگ بود و پذیرایی خفن :یه دست مبلمان قهوه ای کرم قشنگ اصن غیر قابل توصیف با یه دست میز ناهار خوریه کاراملی (صبحونه نخوردم کارامل میخوام)خلاصه خونه معرکه ای بود کامل که کاوش کردم تصمیم گرفتم به اتاق یه نفریم سرک بکشم
البته هم تو پذیرایی هم تو اشپزخونه بالکن یا همون تراس به قول باکلاسا(از اینا که لنجشونو یه ور میکننا)بود ولی این خونه ها باید سه تا تراس داشته باشه نه دو تا
اتاقش یه تخت مشکی داشتم رو کاغذ دیواریش به زبان فرانسوی همه چیزای عجیب غریب رو دیوار به صورت نامنظم نوشته بود کلا مشکی بود حتی رو تختیش(تلسیدم مامانییییی)
ولی کاغذ دیواری پذیرای قهوه ای یک دست بود حالم سور مه ای اتاق منم بنفش بقیه جا ها هم طوسی بودن ولی خونه معرکه ای داشتا خوشم اومد ولی صد درصد سلیقه پریساست
از بی حوصلگی رفتم تو اشپزخونه صبحانه بخورم از خجالت شکممو بوی بده دهنم (حالا همه این دختر لوسا که رمان میخونن میگن ایییی)
در بیام حاله صبحانه مفصل نداشتم به همین علت یه رانی خوشمزه هلووووو نوشیدم(زورتون بیاددددد)
اول نشستم پا تلوزیون بعد از بیکاری یه زنگ یه سایان زدمو همه چیو تعریف کردم میخواست از پشت تلفن با دستاش سرمو بشکنه و ...
اها حتما سوال براتون پیش اومده سایان کیه از طرفی که وقتی خودم رمان میخونم وقتی یه فرد ناشناس یه هو میاد وسط بندری میرقصه همش میگم فلان طرف کیه ولی حالا میفهمید
16 سالگیم همراه دوست مامانمو خوانوادش میریم مسافرت منو بچه های دوست مامانم تو ماشین بابام ومامانمو دوستشو شوهرش داخل ماشینه اونا اون سال ماشین مامانمیانا یه مشکل داشته ما میریم میرسیم سنندج ولی متوجه میشیم مامانمینا نیومدن بابام میره دنبالشون که متوجه میشیم ماشینه اونا رفته ته دره ومامانمو دوست مامانمو شوهرشون فوت میکنن سایان اونموقع 14 سالش بوده و سینا 18 اونا میشن بچه های دوست مامانم به همین علت میان با ما زندگی میکنن
اونموقع منو سایان چشمامون دو تا توپ بسکتبال بود از بس گریه کرده بودیم ولی سینا غرور مردنشو نشکستو تو خلوتش ا
قسمت سوم
یکی در میون بنفشو طوسی بود میزم طرح قدیم بود و سفید صندلیمم سفید کمدمم که مدل قدیمی زمان شاهی بود
تو جاهای پردم عکس های بچگیمو گذاشتم تا بزرگیم بعدشم بالای تختم دو تا عکس از عکسای اتلیمو گذاشتم
داخل یکیشون برا عروسی سینا بود که یه لباس مشکی پوشیده بودم میومد تا 5 سانت زیر زانوم بعد یه هو با تور مشکی که رگه هایی از بنفش داشت پف میشدو عروسکی موهام اونموقع چند سانتی پایین تر از قوس کمرم بود و بعد چون لخت و بلند بودن فقط شونشون زده بودم ولی یادمه همه تو اون عروسی نگام میکردن
بعد با یه ژست قشنگ ایستاده بودمو چشمک زده بودم با همون لبای قرمز تحریک کننده ام ولی رژلبم معرکه بود
اون یکیم با یه شلوارک مشکی کتونی و یه بلوز گشاده پسرونه با یه کلاه کپ از این عکس خوشم میومد باحال بودا اصن میگفت من خشنم ولی دستم به کلام بودو یه چشمک زده بودم زدمشونو اومدم بیرون دوست داشتم برم خونرو بگردم اما یه لحظه دلم هوای یه چیزه دیگرو کرد(بعدا میفهمید)
ساعت هشت شب بودااااا رفتم نشستم پای تلوزیون فیلما همه چرت بودن زدم شبکه نسیم از این میان برنامه ها داشت خیلی خنده دار بودااا
خوابم میومد رفتم بخوابم(دقت کردین همش خوابمااا)
صبح در اتاقم زده شد
-بله؟
پرهام-من میرم سر کار
-خب منو بیدار کردی همینو بگی؟
رفت صدای درم اومد
مطمئنا پوزخند زده خوب حالا که خوابه شیرینمو فراری دادی خونتو میگردم(اخی اینم اخه جبرانه کاره به اون مزخرفیه)
اول بلند شدم لباسامو عوض کردم سعی کردم یه تیشرت قهوای کرم و با یه شلوار راحتی شیری بپوشم سریع از اتاقم زدم بیرون سه تا اتاق داخل یه راه رو بلند که همه درا داخل یه ردیف بودن بعد روبه رو کامل پنجره بود و یه پرده سفید حریر هم وصل شده بود خدا رو شکر پهنای راه رو خوب بود بعد میومدی جلو یه مقدار فضا پهن تر میشدو کنارت یه سکو بود که وارد حال میشد و دیگه کامل فضا باز بود به جز سمت راست راه رو که یه در خفن بود میومدی بالای سکو روبه روی دره خونه وسایل حال چیده شده بود و پایین تر که میومدی اشپز خانه بودو بقیش یعنی اونور اشپز خونه پذیرایی چقدر بزرگ بود ایی بدم اومد
ولی ناگفته نماند که گلاب بع روتون دستشویی و شامپو تو سرتون حمام ته راه رو اتاق خخوابا بودااا و روبه روی ورودی راه رو یه اینه سر تا پا بود اصن خونه خیلی باحال بودا(میدونم گیج شدید ولی یه خونه ای بود دیگه دوستان )
مبلمان حال یه دست مبلمان طوسی بودن (از اینا که جنسشون عین مخمله ولی باکلاس تره هااا(به خودت بخند احمق))اها مخمله سفت ولی خیلی قشنگ بودن بعد یه میز تلوزیون بودو یه ال ای دیه در سایز کوچک روبه رویش بود
اشپز خونه هم که همش شیریو سفید و مشکی بود ولی قشنگ بود و پذیرایی خفن :یه دست مبلمان قهوه ای کرم قشنگ اصن غیر قابل توصیف با یه دست میز ناهار خوریه کاراملی (صبحونه نخوردم کارامل میخوام)خلاصه خونه معرکه ای بود کامل که کاوش کردم تصمیم گرفتم به اتاق یه نفریم سرک بکشم
البته هم تو پذیرایی هم تو اشپزخونه بالکن یا همون تراس به قول باکلاسا(از اینا که لنجشونو یه ور میکننا)بود ولی این خونه ها باید سه تا تراس داشته باشه نه دو تا
اتاقش یه تخت مشکی داشتم رو کاغذ دیواریش به زبان فرانسوی همه چیزای عجیب غریب رو دیوار به صورت نامنظم نوشته بود کلا مشکی بود حتی رو تختیش(تلسیدم مامانییییی)
ولی کاغذ دیواری پذیرای قهوه ای یک دست بود حالم سور مه ای اتاق منم بنفش بقیه جا ها هم طوسی بودن ولی خونه معرکه ای داشتا خوشم اومد ولی صد درصد سلیقه پریساست
از بی حوصلگی رفتم تو اشپزخونه صبحانه بخورم از خجالت شکممو بوی بده دهنم (حالا همه این دختر لوسا که رمان میخونن میگن ایییی)
در بیام حاله صبحانه مفصل نداشتم به همین علت یه رانی خوشمزه هلووووو نوشیدم(زورتون بیاددددد)
اول نشستم پا تلوزیون بعد از بیکاری یه زنگ یه سایان زدمو همه چیو تعریف کردم میخواست از پشت تلفن با دستاش سرمو بشکنه و ...
اها حتما سوال براتون پیش اومده سایان کیه از طرفی که وقتی خودم رمان میخونم وقتی یه فرد ناشناس یه هو میاد وسط بندری میرقصه همش میگم فلان طرف کیه ولی حالا میفهمید
16 سالگیم همراه دوست مامانمو خوانوادش میریم مسافرت منو بچه های دوست مامانم تو ماشین بابام ومامانمو دوستشو شوهرش داخل ماشینه اونا اون سال ماشین مامانمیانا یه مشکل داشته ما میریم میرسیم سنندج ولی متوجه میشیم مامانمینا نیومدن بابام میره دنبالشون که متوجه میشیم ماشینه اونا رفته ته دره ومامانمو دوست مامانمو شوهرشون فوت میکنن سایان اونموقع 14 سالش بوده و سینا 18 اونا میشن بچه های دوست مامانم به همین علت میان با ما زندگی میکنن
اونموقع منو سایان چشمامون دو تا توپ بسکتبال بود از بس گریه کرده بودیم ولی سینا غرور مردنشو نشکستو تو خلوتش ا
۴۸.۵k
۱۸ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.