رمان چه گناهی کردم؟درس-مریضی-یاتو
رمان چه گناهی کردم؟درس-مریضی-یاتو
قسمت چهارم
پرهام-نه بابا خوشم اومد دخترم انقدر فوتبالی ندیده بودیم والا
-غذاتو بخور
داشتیم غذا میخوردیم که یه لحظه من سرم درد گرفت دستمو گذاشتم روسرم ولی سریع برش داشتم باید امشب فوتبال میدیدم
غذا تموم شد که پرهام گفت
پرهام-امشب بخواب تو حال پای تلوزیون منم میخوابم رو کاناپه اگه میخوای فوتبال ببینی
منم اصن کنجکاو نشدمااا
-باشه پرهام؟
پرهام-بله
-میشه اون قرصی که پشتته بدی
پرهام-نه از اول سفره سرت درد میگیره به هیچ کسم نمیگی بلند شو اماده شو باید بریم دکتر
-نه پرهام سرما خوردم قرصمو بده
پرهام-بلند شو
انقدر محکم گفت که خفه شدم
-باشه
رفتیم دکتر دکترم گفت که مریضه سرما خورده
پرهامم اروم گرفت اخی دلم براش سوخت
-دیدی حالم خوب بود
پرهام-ولی دکتر گفت باید تحت مراقبت باشی
-پرهام تورو خدا بسه دیگه بریم خونه
پرهام-باشه ولی امشب درست میخوابی دکتر گفت باید هر لحظه مواظبت باشه تا خوب بشی فهمیدی
-اره شبت بخیر
شب خوابم برد
-پرهام
-مامان
-بابا دارم تو تب میسوزم کمکم کنید
پرهام-حالت خوبه سها؟
-مامان بابا کمک دارم میمیرم
پرهام-سها سها سها حالت خوبه
نمیدونم چی شد که یه نفر محکم بغلم کردو بهم گفت-هیس اروم باش سها فقط تب کردی
-پرهام حالم بده دارم از درد میمیرم
پرهام-سها اروم باش
-باشه پرهام اما
پرهام-هیس فقط این لیوان ابو بخورو با این قرصه و بخواب اروم بخواب
کارایی که گفتو کردم و خوابیدم اما یادم نرفت یه لحظه هم از تو بغلش در نیومدم یا شایدم ولم نکرد
صبح بیدار شدم ساعتو دیدم 11 صبح بود اما من تو بقله پرهام بودم
-پرهام دیرت شده باید بری سرکار
پرهام-هیس بخواب مرخصی گرفتم برا تو هم به دوستات گفتم حالت بد نمیری
-پرهام خره این چ کاری بود
پرهام-هیچی تشکرو بزار برا بعدا
از حرص قرمز شده بودم ولی انقدر گرم بود که خوابم برد
صبحونمو با ارامش خوردم ولی دیگه باید ناهار میخوردم پرهام خیلی پسره خریه مواظبتشم بیسته عین قیافشششش
تا شب با پرهام در مورد همه چیز حرف زدیم که گوشی اقا زنگ خورد
پرهام-بله
پشت تلفن-.....
پرهام-اخه چرا؟
پشت-......................................
پرهام-پریسا هم میاد؟
پشت-............
پرهام-باشه زنگ زدی گند زدی به اعصابم خداحافظ
پرهام-میدونم کنجکاوی از چشای توپیت معلومه الان برات میگم چون خبر بدیه هاااا
-بگو
پرهام-بابا بزرگ مادریم داره میاد ایران و خونه ما بنابراین مجبوریم هم اتاق بشیم تا یه هفته اومده منو ببینه که واقعا عروسی کردم راستی باید با لباس عروسی بریم اتلیه عکس بگیریم یه ماه دیگه میاد وقت داریم اما وقتمون کمه همین امشب میریم خریده لباسو هرچی میخوای بعدشم فردا صبح اتلیه و کارای دیگه اتاقتم دیگه یه کاری باید بکنی باید بابا بزرگم مطمئن بشه
-اخه چرا؟ من نمیتونم بهش بگیم چی میشه خب
پرهام-هه نمیدونم شاید بابامو نابود کنه و منو از خانوادم جدا کنه
-باشه قبوله اما لطفا یه کاری کن این زودتر بره
پرهام-باشه بلند شو اماده شو
-بریم
یه مانتو طوسی پوشیدم با یه شلوار کتون طوسیو یه شاله صورتی به یه سوییشرت صورتی
رفتیم سمت ماشینش من عاشقه پرادو هستم دیدمش عجب تیپی زده بود یه تیشرت مشکی با یه شلوار مردونه سبز لجنی پوشیده بود خیلی قشنگ شده بود رفت سمت در راننده منم سوار شدم حرکت کردو یه اهنگ گذاشت
اهنگه با من میرقصی عه اینم اینو گوش میده
داشتم با اهنگش حال میکردمااا معرکه است تازه هم اومده
یه لحظه رفتم تو فکر عشقو عاشقی همون چیزی که تو دوره راهنمایی یه طرفیو به خاطر عشقو عاشقی مسخره میکردیم ولی یادم میاد خیلی دوران خوبی بود
پرهام جلو یه پاساژ شیک نگه داشت به اسمش نگاه کردم تا حالا نیومده بودم پاساژ ..........
ادرسشو بعدا از پرهام میگیرم رفتیم داخلش همه چیز سفید بود کلا برای عروسا بود معرکه بود خیلی خوشم اومد راه میرفتیم که یه لباس شیری بلند که جلوشم بلند بود و خیلی قشنگ بود جلوش تا دنده هام حالت پیرهنی داشتو استین بلند ولی استیناش از روی اخر شونه هام شروع میشد بعد ساده ساده بودو پایینش یه مقدار نگین کاری داشت ولی از روی دنده هام دیگه شروع میشد به باز شدن ولی معرکه بودا اصلا ادم عشق میکرد
پرهام-ازش خوشت اومده بریم تو؟
-اره
رفتیم تو واقعا بوتیک معرکه ای بود
پرهام-سلام اقا میشه 20 50 رو بدید
این کده لباسو گفتاااا
پسره سرشو تکون دادو رفت اورد داد دست پرهام پرهامم داد به منو
پرهام-بیا برو اینو بپوش
-باشه
رفتم پوشیدمش معرکه بود وای چقدر قشنگ بود معرکه بود خدایا شبیه فرشته ها شدم
-پرهام
پرهام-بله؟پوشیدی؟
-اره بیا ببین
درو باز کردمو وقتی دیدم لبخندی از روی تحسین روی لباس نشست مشخص بود معرکه شدم
پرهام-زود درش بیار حساب کنم
-باشه
لباسو در اوردمو رفتیم بیرون حسابش کرده بود یه لحظه پرهام گفت –پرهام -کفششم دا
قسمت چهارم
پرهام-نه بابا خوشم اومد دخترم انقدر فوتبالی ندیده بودیم والا
-غذاتو بخور
داشتیم غذا میخوردیم که یه لحظه من سرم درد گرفت دستمو گذاشتم روسرم ولی سریع برش داشتم باید امشب فوتبال میدیدم
غذا تموم شد که پرهام گفت
پرهام-امشب بخواب تو حال پای تلوزیون منم میخوابم رو کاناپه اگه میخوای فوتبال ببینی
منم اصن کنجکاو نشدمااا
-باشه پرهام؟
پرهام-بله
-میشه اون قرصی که پشتته بدی
پرهام-نه از اول سفره سرت درد میگیره به هیچ کسم نمیگی بلند شو اماده شو باید بریم دکتر
-نه پرهام سرما خوردم قرصمو بده
پرهام-بلند شو
انقدر محکم گفت که خفه شدم
-باشه
رفتیم دکتر دکترم گفت که مریضه سرما خورده
پرهامم اروم گرفت اخی دلم براش سوخت
-دیدی حالم خوب بود
پرهام-ولی دکتر گفت باید تحت مراقبت باشی
-پرهام تورو خدا بسه دیگه بریم خونه
پرهام-باشه ولی امشب درست میخوابی دکتر گفت باید هر لحظه مواظبت باشه تا خوب بشی فهمیدی
-اره شبت بخیر
شب خوابم برد
-پرهام
-مامان
-بابا دارم تو تب میسوزم کمکم کنید
پرهام-حالت خوبه سها؟
-مامان بابا کمک دارم میمیرم
پرهام-سها سها سها حالت خوبه
نمیدونم چی شد که یه نفر محکم بغلم کردو بهم گفت-هیس اروم باش سها فقط تب کردی
-پرهام حالم بده دارم از درد میمیرم
پرهام-سها اروم باش
-باشه پرهام اما
پرهام-هیس فقط این لیوان ابو بخورو با این قرصه و بخواب اروم بخواب
کارایی که گفتو کردم و خوابیدم اما یادم نرفت یه لحظه هم از تو بغلش در نیومدم یا شایدم ولم نکرد
صبح بیدار شدم ساعتو دیدم 11 صبح بود اما من تو بقله پرهام بودم
-پرهام دیرت شده باید بری سرکار
پرهام-هیس بخواب مرخصی گرفتم برا تو هم به دوستات گفتم حالت بد نمیری
-پرهام خره این چ کاری بود
پرهام-هیچی تشکرو بزار برا بعدا
از حرص قرمز شده بودم ولی انقدر گرم بود که خوابم برد
صبحونمو با ارامش خوردم ولی دیگه باید ناهار میخوردم پرهام خیلی پسره خریه مواظبتشم بیسته عین قیافشششش
تا شب با پرهام در مورد همه چیز حرف زدیم که گوشی اقا زنگ خورد
پرهام-بله
پشت تلفن-.....
پرهام-اخه چرا؟
پشت-......................................
پرهام-پریسا هم میاد؟
پشت-............
پرهام-باشه زنگ زدی گند زدی به اعصابم خداحافظ
پرهام-میدونم کنجکاوی از چشای توپیت معلومه الان برات میگم چون خبر بدیه هاااا
-بگو
پرهام-بابا بزرگ مادریم داره میاد ایران و خونه ما بنابراین مجبوریم هم اتاق بشیم تا یه هفته اومده منو ببینه که واقعا عروسی کردم راستی باید با لباس عروسی بریم اتلیه عکس بگیریم یه ماه دیگه میاد وقت داریم اما وقتمون کمه همین امشب میریم خریده لباسو هرچی میخوای بعدشم فردا صبح اتلیه و کارای دیگه اتاقتم دیگه یه کاری باید بکنی باید بابا بزرگم مطمئن بشه
-اخه چرا؟ من نمیتونم بهش بگیم چی میشه خب
پرهام-هه نمیدونم شاید بابامو نابود کنه و منو از خانوادم جدا کنه
-باشه قبوله اما لطفا یه کاری کن این زودتر بره
پرهام-باشه بلند شو اماده شو
-بریم
یه مانتو طوسی پوشیدم با یه شلوار کتون طوسیو یه شاله صورتی به یه سوییشرت صورتی
رفتیم سمت ماشینش من عاشقه پرادو هستم دیدمش عجب تیپی زده بود یه تیشرت مشکی با یه شلوار مردونه سبز لجنی پوشیده بود خیلی قشنگ شده بود رفت سمت در راننده منم سوار شدم حرکت کردو یه اهنگ گذاشت
اهنگه با من میرقصی عه اینم اینو گوش میده
داشتم با اهنگش حال میکردمااا معرکه است تازه هم اومده
یه لحظه رفتم تو فکر عشقو عاشقی همون چیزی که تو دوره راهنمایی یه طرفیو به خاطر عشقو عاشقی مسخره میکردیم ولی یادم میاد خیلی دوران خوبی بود
پرهام جلو یه پاساژ شیک نگه داشت به اسمش نگاه کردم تا حالا نیومده بودم پاساژ ..........
ادرسشو بعدا از پرهام میگیرم رفتیم داخلش همه چیز سفید بود کلا برای عروسا بود معرکه بود خیلی خوشم اومد راه میرفتیم که یه لباس شیری بلند که جلوشم بلند بود و خیلی قشنگ بود جلوش تا دنده هام حالت پیرهنی داشتو استین بلند ولی استیناش از روی اخر شونه هام شروع میشد بعد ساده ساده بودو پایینش یه مقدار نگین کاری داشت ولی از روی دنده هام دیگه شروع میشد به باز شدن ولی معرکه بودا اصلا ادم عشق میکرد
پرهام-ازش خوشت اومده بریم تو؟
-اره
رفتیم تو واقعا بوتیک معرکه ای بود
پرهام-سلام اقا میشه 20 50 رو بدید
این کده لباسو گفتاااا
پسره سرشو تکون دادو رفت اورد داد دست پرهام پرهامم داد به منو
پرهام-بیا برو اینو بپوش
-باشه
رفتم پوشیدمش معرکه بود وای چقدر قشنگ بود معرکه بود خدایا شبیه فرشته ها شدم
-پرهام
پرهام-بله؟پوشیدی؟
-اره بیا ببین
درو باز کردمو وقتی دیدم لبخندی از روی تحسین روی لباس نشست مشخص بود معرکه شدم
پرهام-زود درش بیار حساب کنم
-باشه
لباسو در اوردمو رفتیم بیرون حسابش کرده بود یه لحظه پرهام گفت –پرهام -کفششم دا
۲۶.۹k
۱۸ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.