بسم الله. . .
بسم الله. . .
دلم نوشتن می خواهد و به هر سختی قلم به دست میگیرم و نوشتن را سر میگیرم. . .!
سکوت اتاقم را دوست دارم و آن را حتی با صدای ترکیدن بغضم نخواهم شکست!
دیگر بس است دلارام !!!!. . .
بغضم را فرو میخورم اما ، سکوت را ادامه خواهم داد!
تاریکی امشب اتاقم را با هیچ نوری از بین نخواهم برد ! حتی. . .
با برق نگاهم!!!
امشب ، . . .
چشمانم را به روی همه چیز بسته ام چرا که تاریکی اتاقم ، کمرنگ نشود !
خداوندا !
به بزرگی ات قسم از صبوری خسته ام !
لحظه هایی را می گذرانم که سخت ، خسته ام !
سرم را به دیوار تنهایی ام میگذارم و باز هیچ نمی گویم. . .
دلم می خواهد فریاد بزنم و خالی شوم از هرچه درد اما باز هم نمی توانم !. . .
چقدر سخت است لبریز باشی از گفتن ولی دست و پای زبانت فلج شده باشد برای گفتن!
چقدر سخت است برای اینکه کسی نداند هق هق پر سروصدای خاموشی وجود دارد در پس قهقه های حنجره دخترانه و ظریفت ، تنها ، بنویسی و بنویسی!
کاش میدانستی چیست که بیشتر از هر چیزی عذابم می دهد؟!. . .
این که من هی می نویسم و هی این قلم از رو نمی رود!
هی کاغذهایم تمام می شوند !
هی می نویسم و میگذارمشان کنار برای روزهای مبادای دلم !. . .
گاهی اوقات ، زمزمه ی آرامی لبانم را همراهی می کند که. . .
شاید این قسمت من باشد که از تو دور باشم و بهانه ای باشد برایت تا قدرم را بدانی و قدرت را بدانم !
همیشه از خدای خوب خودم ، خواستم و می خواهم که هیچ تنهایی را تنها نگذارد !
کنارم نیستی اما. . .
دائم در کوچه های ذهنم قدم می زنی. . . .
نگران من نباش !!! دیگر گریه نخواهم کرد!!!
میدانی چرا ؟؟!
فراموش نکن برای دردهای دلم نمیتوانم گریه کنم!
تحمل میکنم و ذره ذره آب می شوم !
می خواهم با صدای بلند فکر کنم در حضور تو و بگویم :. . .
به قدر روشنی ابر ها ، به قدر چند رنگی دنیا ، به قدر سفت بودن سنگ ها ، به قدر آب شدن زود هنگام شمع ها ،به قدر بزرگی دریاها ،. . .
تو را میخواهمت !
هرچند که دور باشی و دیر بخواهی و بخوانی مرا!
شاید ان قدر دیر که تنها یادگارم برای اهالی این خاک و تو. . .
قطعه ای سنگ سرد باشد و نوشته ای بر روی آن!
حرف های امشبم را . . .
آرام و آهسته بخوان چرا که آهسته نوشتم !
بی پروا بخوان چرا که از خود نوشتم !
نزدیک کسی نخوان چرا که تنها نوشتم و از دل !
با حس غریبی از دل بخوان چرا که از غم ها نوشتم!
پی نوشت دلارامی 1 ::
به زیاد نوشتنم خرده نگیر !
کسی حرفم را گوش نمی دهد در این زمین خاکی!
خودم را خالی می کنم روی برگه هایم !
هی می نویسم !
هی می نویسم !......
پی نوشت دلارامی 2 ::
به نیت هرکه میخواهی بخوان !!!!!!!
***دلارام***
1392/12/21
21:00'
دلم نوشتن می خواهد و به هر سختی قلم به دست میگیرم و نوشتن را سر میگیرم. . .!
سکوت اتاقم را دوست دارم و آن را حتی با صدای ترکیدن بغضم نخواهم شکست!
دیگر بس است دلارام !!!!. . .
بغضم را فرو میخورم اما ، سکوت را ادامه خواهم داد!
تاریکی امشب اتاقم را با هیچ نوری از بین نخواهم برد ! حتی. . .
با برق نگاهم!!!
امشب ، . . .
چشمانم را به روی همه چیز بسته ام چرا که تاریکی اتاقم ، کمرنگ نشود !
خداوندا !
به بزرگی ات قسم از صبوری خسته ام !
لحظه هایی را می گذرانم که سخت ، خسته ام !
سرم را به دیوار تنهایی ام میگذارم و باز هیچ نمی گویم. . .
دلم می خواهد فریاد بزنم و خالی شوم از هرچه درد اما باز هم نمی توانم !. . .
چقدر سخت است لبریز باشی از گفتن ولی دست و پای زبانت فلج شده باشد برای گفتن!
چقدر سخت است برای اینکه کسی نداند هق هق پر سروصدای خاموشی وجود دارد در پس قهقه های حنجره دخترانه و ظریفت ، تنها ، بنویسی و بنویسی!
کاش میدانستی چیست که بیشتر از هر چیزی عذابم می دهد؟!. . .
این که من هی می نویسم و هی این قلم از رو نمی رود!
هی کاغذهایم تمام می شوند !
هی می نویسم و میگذارمشان کنار برای روزهای مبادای دلم !. . .
گاهی اوقات ، زمزمه ی آرامی لبانم را همراهی می کند که. . .
شاید این قسمت من باشد که از تو دور باشم و بهانه ای باشد برایت تا قدرم را بدانی و قدرت را بدانم !
همیشه از خدای خوب خودم ، خواستم و می خواهم که هیچ تنهایی را تنها نگذارد !
کنارم نیستی اما. . .
دائم در کوچه های ذهنم قدم می زنی. . . .
نگران من نباش !!! دیگر گریه نخواهم کرد!!!
میدانی چرا ؟؟!
فراموش نکن برای دردهای دلم نمیتوانم گریه کنم!
تحمل میکنم و ذره ذره آب می شوم !
می خواهم با صدای بلند فکر کنم در حضور تو و بگویم :. . .
به قدر روشنی ابر ها ، به قدر چند رنگی دنیا ، به قدر سفت بودن سنگ ها ، به قدر آب شدن زود هنگام شمع ها ،به قدر بزرگی دریاها ،. . .
تو را میخواهمت !
هرچند که دور باشی و دیر بخواهی و بخوانی مرا!
شاید ان قدر دیر که تنها یادگارم برای اهالی این خاک و تو. . .
قطعه ای سنگ سرد باشد و نوشته ای بر روی آن!
حرف های امشبم را . . .
آرام و آهسته بخوان چرا که آهسته نوشتم !
بی پروا بخوان چرا که از خود نوشتم !
نزدیک کسی نخوان چرا که تنها نوشتم و از دل !
با حس غریبی از دل بخوان چرا که از غم ها نوشتم!
پی نوشت دلارامی 1 ::
به زیاد نوشتنم خرده نگیر !
کسی حرفم را گوش نمی دهد در این زمین خاکی!
خودم را خالی می کنم روی برگه هایم !
هی می نویسم !
هی می نویسم !......
پی نوشت دلارامی 2 ::
به نیت هرکه میخواهی بخوان !!!!!!!
***دلارام***
1392/12/21
21:00'
۱۶.۰k
۲۱ اسفند ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.