بلند میشود
بلند میشود
در دل میگوید
-باید ترک کنم خودم را
پیراهن میپوشد . . .
کفش های پاشنه بلندش که خاک خورده تمیز میکند
آرایش میکند
از آن آرایش هایی که هیچ هم دلچسبش نیست
که بلد نیست
که با همه ی تلاشش نمیشود همان که میخواهد
یک بی خیال میگوید
نگاهی در آینه می اندازد
خوب است. . .
کیفش را بر میدارد ، میرود
نگاه متعجب همسایه
خندیدن بی دلیل پسرک پشت فرمان
و بی خیالی دخترک !
باید دور شود
باید نباشد دیگر
از نگاه ها فرار نمیکند دیگر
ذل میزند به عابرین
میرود
مینشیند در همان کافه ی همیشگی
-ببخشید خانم، شما همان . . . ؟
نمیگذارد سوال مرد تمام شود
-این بار برایم با شکر بیاور!
مرد قهوه را می آورد
-میشود اینجا بنشینید؟
متعجب می نشیند
-میدانم تعجب کرده ای. لطفا سوالی نپرس
قهوه تمام میشود
دخترک کیفش را بر میدارد
-ببخشید خانم ، میشود چیزی بگویم؟
-بگو
-شما همان دخترک همیشگی بمانید!
-نمیشود!
-چیزی که نمیشود ، نبودن دخترک دیروز است، فردا باز هم بیا . . خودت بیا!
پ.ن: اینگونه گذشت بر من امروز . . .
در دل میگوید
-باید ترک کنم خودم را
پیراهن میپوشد . . .
کفش های پاشنه بلندش که خاک خورده تمیز میکند
آرایش میکند
از آن آرایش هایی که هیچ هم دلچسبش نیست
که بلد نیست
که با همه ی تلاشش نمیشود همان که میخواهد
یک بی خیال میگوید
نگاهی در آینه می اندازد
خوب است. . .
کیفش را بر میدارد ، میرود
نگاه متعجب همسایه
خندیدن بی دلیل پسرک پشت فرمان
و بی خیالی دخترک !
باید دور شود
باید نباشد دیگر
از نگاه ها فرار نمیکند دیگر
ذل میزند به عابرین
میرود
مینشیند در همان کافه ی همیشگی
-ببخشید خانم، شما همان . . . ؟
نمیگذارد سوال مرد تمام شود
-این بار برایم با شکر بیاور!
مرد قهوه را می آورد
-میشود اینجا بنشینید؟
متعجب می نشیند
-میدانم تعجب کرده ای. لطفا سوالی نپرس
قهوه تمام میشود
دخترک کیفش را بر میدارد
-ببخشید خانم ، میشود چیزی بگویم؟
-بگو
-شما همان دخترک همیشگی بمانید!
-نمیشود!
-چیزی که نمیشود ، نبودن دخترک دیروز است، فردا باز هم بیا . . خودت بیا!
پ.ن: اینگونه گذشت بر من امروز . . .
۱.۴k
۲۷ اسفند ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.