شیر سلطان جنگل میخواست ازدواج کنه همه حیوونا رو دعوت کرد.
شیر سلطان جنگل میخواست ازدواج کنه همه حیوونا رو دعوت کرد. تو مراسم یه موش هم حضور داشت و هی از میون جمع فریاد میزد: تبریک میگم داداش . مبارکه داداش. ایشاله خوشبخت بشی داداش.
یهو یه ببر عصبانی شد موشه رو گرفت و سرش داد زد: تو یه موش فسقلی چطور به خودت اجازه میدی شیر رو داداش خودت خطاب کنی؟
موش گفت: عصبانی نشو داداش، آخه منم قبل از اینکه ازدواج کنم یه شیر بودم
( پیشاپیش روز مرد به تمام شیرهایی که موش شدن تبریک میگم)
یهو یه ببر عصبانی شد موشه رو گرفت و سرش داد زد: تو یه موش فسقلی چطور به خودت اجازه میدی شیر رو داداش خودت خطاب کنی؟
موش گفت: عصبانی نشو داداش، آخه منم قبل از اینکه ازدواج کنم یه شیر بودم
( پیشاپیش روز مرد به تمام شیرهایی که موش شدن تبریک میگم)
۳.۲k
۲۴ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.