من علی ام از تبار مردمان پاک شوش
من علی ام از تبار مردمان پاک شوش
من از تبار نیکان روزگارم
اگر احساس کنم نجات همنوع مساوی با جانباختنم هست، لحظه ای درنگ نمیکنم،من علی ام، فرزند پاکباخته از تبار نیکان روزگار، من ناجی ام،ناجی فتوت ناجی ایثار ناجی فداکاری، آری من عاشق گذشت و ایثار و فداکاریم، از نشانه های مردی و مردانگی در این زمان دلی دارم به وسعت نیلی اقیانوس ها و بزرگ تر و برتر از رود هر رودی حتی """رود وحشی کرخه،" ""من از توحش و سردی کرخه داستان ها شنیده بودم ولی هرگز از آن نمی هراسم وقتی که جان کودکی در خطر غرق شدن است، فقط به نجات می اندیشم حتی اگر 5 شبانه روز به تعداد عدد مقدس"" آل الله"" در قهر رود خروشان بیارامم، من پنج شبانه روز به خواست خود در بستر رود خوابیدم و از چشمان تیز بین غواصان مخفی گشتم میدانی جرا؟ برای آنکه همه بفهمند و بدانند که چرا من رفتم، همه خاطره رشادت جوانان فتح المبین را به یاد اورند و در محلی که قرار گاه ایثار و فداکاری بود تجمع مرده و راجع به این قصه گفتگو کنند برای اینکه خبر ایثار و از خود گذشتگی جوانان شوش به گوش همه شهر ها و رسانه برسد، و این فداکاری مثل فداکاری معلم شهید سیستانی در زیر آوار دیوار ، یا مثل آن آتش نشان سوخته تهرانی در نجات گیر افتادگان در آتش ، و یا آن کماندو های شهید خرمشهری که برای پیکر عریان دخترک ایرانی خود را در معرض گلوله های آتشین دشمن قرار دادند ولی پیکر دخترک هموطنشان را از آن حالت تحقیر و توهین آمیز و از تیررس مزدوران بیرون آوردند شهید شدند ،و مثل معلمی که آتش را به جان خرید تا دخترکان معصوم کرد را از محاصره آتش برهاند و عاقبت خود بشدت سوخت، این درس را همان معلمان همان دهقان، همان تکاوران به من و امثال من داده اند تا برای نجات جان کودک گرفتار در آب سرد و خروشان کرخه، خود را به دل آب زده نجاتش دهم، دخترک عرب هموطنم را نجات دادم حتی به قیمت جانم و این درس ها شاید امروز در کتاب های هیچ مدرسه ای نباشد اما من و امثال من به خوبی آموخته ایم که کی و چگونه باید درس پس دهیم، روزی که دخترک بیگناه و غریبه در حال غرق شدن در کرخه بود من بدرستی خطر را میدانستم و بین غرق شدن خود و او یکی را باید انتخاب می کرد م ، در حالی که خواهر عزیزم مرا از رفتن باز میداشت ولی من برای نجات دخترک کوچولو که چون خواهر خود میدانستمش لحظه ای درنگ نکردم، برای همین هم نسل های آینده باید بدانند که فتوت و جوانمردی در رگ های گذشتگانشان همچنانان زنده و پایدار است، وقتی که ما میگفتیم راهت ادامه دارد ای شهید، منظورمان فداکاری و ایثار و جانبازی شهید بود که میشود به گونه های متفاوت متبلورش کرد، حتی نجات یک کودک معصوم به قیمت غرق شدن خود، آری میشود و ما میتوانیم،،
روحش شاد و یادش گرامی
"" دینارکوه""24فروردین 95
من از تبار نیکان روزگارم
اگر احساس کنم نجات همنوع مساوی با جانباختنم هست، لحظه ای درنگ نمیکنم،من علی ام، فرزند پاکباخته از تبار نیکان روزگار، من ناجی ام،ناجی فتوت ناجی ایثار ناجی فداکاری، آری من عاشق گذشت و ایثار و فداکاریم، از نشانه های مردی و مردانگی در این زمان دلی دارم به وسعت نیلی اقیانوس ها و بزرگ تر و برتر از رود هر رودی حتی """رود وحشی کرخه،" ""من از توحش و سردی کرخه داستان ها شنیده بودم ولی هرگز از آن نمی هراسم وقتی که جان کودکی در خطر غرق شدن است، فقط به نجات می اندیشم حتی اگر 5 شبانه روز به تعداد عدد مقدس"" آل الله"" در قهر رود خروشان بیارامم، من پنج شبانه روز به خواست خود در بستر رود خوابیدم و از چشمان تیز بین غواصان مخفی گشتم میدانی جرا؟ برای آنکه همه بفهمند و بدانند که چرا من رفتم، همه خاطره رشادت جوانان فتح المبین را به یاد اورند و در محلی که قرار گاه ایثار و فداکاری بود تجمع مرده و راجع به این قصه گفتگو کنند برای اینکه خبر ایثار و از خود گذشتگی جوانان شوش به گوش همه شهر ها و رسانه برسد، و این فداکاری مثل فداکاری معلم شهید سیستانی در زیر آوار دیوار ، یا مثل آن آتش نشان سوخته تهرانی در نجات گیر افتادگان در آتش ، و یا آن کماندو های شهید خرمشهری که برای پیکر عریان دخترک ایرانی خود را در معرض گلوله های آتشین دشمن قرار دادند ولی پیکر دخترک هموطنشان را از آن حالت تحقیر و توهین آمیز و از تیررس مزدوران بیرون آوردند شهید شدند ،و مثل معلمی که آتش را به جان خرید تا دخترکان معصوم کرد را از محاصره آتش برهاند و عاقبت خود بشدت سوخت، این درس را همان معلمان همان دهقان، همان تکاوران به من و امثال من داده اند تا برای نجات جان کودک گرفتار در آب سرد و خروشان کرخه، خود را به دل آب زده نجاتش دهم، دخترک عرب هموطنم را نجات دادم حتی به قیمت جانم و این درس ها شاید امروز در کتاب های هیچ مدرسه ای نباشد اما من و امثال من به خوبی آموخته ایم که کی و چگونه باید درس پس دهیم، روزی که دخترک بیگناه و غریبه در حال غرق شدن در کرخه بود من بدرستی خطر را میدانستم و بین غرق شدن خود و او یکی را باید انتخاب می کرد م ، در حالی که خواهر عزیزم مرا از رفتن باز میداشت ولی من برای نجات دخترک کوچولو که چون خواهر خود میدانستمش لحظه ای درنگ نکردم، برای همین هم نسل های آینده باید بدانند که فتوت و جوانمردی در رگ های گذشتگانشان همچنانان زنده و پایدار است، وقتی که ما میگفتیم راهت ادامه دارد ای شهید، منظورمان فداکاری و ایثار و جانبازی شهید بود که میشود به گونه های متفاوت متبلورش کرد، حتی نجات یک کودک معصوم به قیمت غرق شدن خود، آری میشود و ما میتوانیم،،
روحش شاد و یادش گرامی
"" دینارکوه""24فروردین 95
۲.۵k
۲۴ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.