یه روز سوار تاکسی شدم کنار دستم یه زنه نشسته بود یه گودزی
یه روز سوار تاکسی شدم کنار دستم یه زنه نشسته بود یه گودزیلا تو بغلش بود! این بچه عرعر میکرد و داد میزد ساندیس میخوام! راننده اومد آرومش کنه گفت پسرم الان پیاده میشید مامانت برات میخره! بچه هم نه گذاشت نه برداشت به راننده گفت :تو دیگه گُ... ه نخور!!!!
۲.۵k
۰۲ فروردین ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.