من می دانم ....
من می دانم ....
ته ته های وجود من می داند
که یک روز تو مرا صدا می کنی ....
یک روز می رسد که تو مرا به نام کوچکم صدا می کنی و با من حرف می زنی....
من میدانم....
یک روز می رسد که من
صدای تو را به وضوح خواهم شنید
و اگر هول نشوم و اگر یادم نرود
با تو حرفهای زیادی خواهم زد....
البته تجربه نشان داده است
که من در چنین مواقعی لال می شوم
اما اگر تو بخواهی که من حرف بزنم
یقیناً به تو خواهم گفت که چقدر مشتاق آن لحظه ای بوده ام که بتوانم رو در روی تو بنشینم و بی آنکه از چیزی شکایت کنم یا سئوالی داشته باشم فقط به صدای تو گوش کنم ....
بله من آرزو دارم روزی
صدای تو را بشنوم ....
و شک نکنم که خواست تو
این یا آن بوده است...
من آرزو دارم بی واسطه
عقل و دل صدای تو را بکر بشنوم
ته ته های وجود من می داند
که یک روز تو مرا صدا می کنی ....
یک روز می رسد که تو مرا به نام کوچکم صدا می کنی و با من حرف می زنی....
من میدانم....
یک روز می رسد که من
صدای تو را به وضوح خواهم شنید
و اگر هول نشوم و اگر یادم نرود
با تو حرفهای زیادی خواهم زد....
البته تجربه نشان داده است
که من در چنین مواقعی لال می شوم
اما اگر تو بخواهی که من حرف بزنم
یقیناً به تو خواهم گفت که چقدر مشتاق آن لحظه ای بوده ام که بتوانم رو در روی تو بنشینم و بی آنکه از چیزی شکایت کنم یا سئوالی داشته باشم فقط به صدای تو گوش کنم ....
بله من آرزو دارم روزی
صدای تو را بشنوم ....
و شک نکنم که خواست تو
این یا آن بوده است...
من آرزو دارم بی واسطه
عقل و دل صدای تو را بکر بشنوم
۳.۸k
۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.