تو که رفتی نفســـم بی تو غریبانه گرفت
تو که رفتی نفســـم بی تو غریبانه گرفت
دلِ زارم قفسی شد که به غم خانه گرفت
تو که رفتی شب وروزم به همین خانه گذشت
مهِ شـــــــب پیش رخــم غیرت مردانه گرفت
تو که رفتی همه مردم به دلم زخم زدند
زنفیـــــرم دل هر دشمن و بیگانه گرفت
تو که بودی توبه کردم که به مِی لب نزنم
تو که رفتی هوســـم باز به میخانه گرفت
تو که دیدی به برت شمع شدم تا بپری
تو تنت پیله صفـــت جرات پروانه گرفت
تو که دیدی به هوا پر زدن از شوق تو بود
چه کنم مرغ دل از خال لبت دانه گرفت
توکه بودی دم هر کوچـــــه چراغان تو بود
تو که رفتی سر این شهر به ویرانه گرفت
تو نباشــــی چه کنم با هـــمه فرزانگیم
که در اینجا لقــــب عاشق دیوانه گرفت
دلِ زارم قفسی شد که به غم خانه گرفت
تو که رفتی شب وروزم به همین خانه گذشت
مهِ شـــــــب پیش رخــم غیرت مردانه گرفت
تو که رفتی همه مردم به دلم زخم زدند
زنفیـــــرم دل هر دشمن و بیگانه گرفت
تو که بودی توبه کردم که به مِی لب نزنم
تو که رفتی هوســـم باز به میخانه گرفت
تو که دیدی به برت شمع شدم تا بپری
تو تنت پیله صفـــت جرات پروانه گرفت
تو که دیدی به هوا پر زدن از شوق تو بود
چه کنم مرغ دل از خال لبت دانه گرفت
توکه بودی دم هر کوچـــــه چراغان تو بود
تو که رفتی سر این شهر به ویرانه گرفت
تو نباشــــی چه کنم با هـــمه فرزانگیم
که در اینجا لقــــب عاشق دیوانه گرفت
۱.۵k
۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.