بسم رب الشهداء...
بسم رب الشهداء...
شهید مدافع حرم مجتبی واعظی...
تاریخ تولد:۱۳۷۴/۲/۲0
تاریخ شهادت:۱۳۹۲/۱۱/۸
تیـــــــــپ فاطمیون
قسمتی ازخصوصیت اخلاقی شهید...
مجتبی ازبچگی عاشق هیئت،مسجد،دسته،روضه بود و همیشه حضوری فعال داشت ، آخری ها قبل رفتن واقعا تغییر کرده بود و خلاصه مجتبی هر روز میومد و التماس میکرد تا پدر و مادرم راضی بشن بذاره بره ولی مادرم چون خیلی وابسته داداشم بود به هیچ عنوان راضی نمیشد...
چندبار همینطور گفت وگفت و خانواده اجازه نداد تا اینکه محرم و صفر اومد و مجتبی هر شب هیئت بود وگاهی وقتاهم نوحه میخوند، شبا که میومد خونه با مادرم حرف میزد و میگفت: مادرجان من باید برم حرم حضرت زینب(س) من باید برم دفاع کنم از حرم بی بی زینب(س) و همینطور اشک میریخت، تا اینکه مادرم رضایت داد...
مجتبی روز جمعه بود که میرفت سمت تهران و بهم زنگ زد و گفت: آبجی جان حلالم کن گفتم: داداش برو و زود برگرد مواظب خودتم باش ولی گفت: این راهی که من میرم برگشتنش باخداست...
مجتبی آرزوش شهادت بود، بعد از شهادت مجتبی دوستاش و همرزمانش میگفتن: که مجتبی یکی از بچه های فعال ما بود که در هر معرکه جنگ شرکت میکرد و میگفت: تنها آرزوش شهادت هستش...
نحوه شهادت مظلومانه:::
مجتبی و رضا اسماعیلی با هم به دست دشمن افتادن و به شهادت رسیدند...
مجتبی رفته بوده جلو و رضا هم به دنبالش رفته تا برش گردونه و بگه جلوتر نره چون منطقه دست دشمن بوده، ولی مجتبی روی موتور بوده و نشنیده بود جلوتر که رفته،تکفیری ها با میل گرد میزنن تو سر مجتبی و از روی موتور میفته...
رضا هم که بعد مجتبی اسیر شده جلوی مجتبی شکنجه اش میکردن و در نهایت سرشو بریدن تا مجتبی هرچی میدونه رو لو بده...
طبق گفته همرزمانشون تکفیریها، خیلی اذیتشون کردن و در آخر به شهادت رساندند این دو مدافع حرم رو...
ان شالله با حضرت زهرا(س) محشور بشن، از همه ی کسانی که این مطلب رو میخونن خواهش میکنم دعا کنید تا پیکر برادر عزیزم پیدا بشه...
به نقل از خواهر شهید...
شهادت جامونده های گنه کار بی لیاقت صلوات...
شهید مدافع حرم مجتبی واعظی...
تاریخ تولد:۱۳۷۴/۲/۲0
تاریخ شهادت:۱۳۹۲/۱۱/۸
تیـــــــــپ فاطمیون
قسمتی ازخصوصیت اخلاقی شهید...
مجتبی ازبچگی عاشق هیئت،مسجد،دسته،روضه بود و همیشه حضوری فعال داشت ، آخری ها قبل رفتن واقعا تغییر کرده بود و خلاصه مجتبی هر روز میومد و التماس میکرد تا پدر و مادرم راضی بشن بذاره بره ولی مادرم چون خیلی وابسته داداشم بود به هیچ عنوان راضی نمیشد...
چندبار همینطور گفت وگفت و خانواده اجازه نداد تا اینکه محرم و صفر اومد و مجتبی هر شب هیئت بود وگاهی وقتاهم نوحه میخوند، شبا که میومد خونه با مادرم حرف میزد و میگفت: مادرجان من باید برم حرم حضرت زینب(س) من باید برم دفاع کنم از حرم بی بی زینب(س) و همینطور اشک میریخت، تا اینکه مادرم رضایت داد...
مجتبی روز جمعه بود که میرفت سمت تهران و بهم زنگ زد و گفت: آبجی جان حلالم کن گفتم: داداش برو و زود برگرد مواظب خودتم باش ولی گفت: این راهی که من میرم برگشتنش باخداست...
مجتبی آرزوش شهادت بود، بعد از شهادت مجتبی دوستاش و همرزمانش میگفتن: که مجتبی یکی از بچه های فعال ما بود که در هر معرکه جنگ شرکت میکرد و میگفت: تنها آرزوش شهادت هستش...
نحوه شهادت مظلومانه:::
مجتبی و رضا اسماعیلی با هم به دست دشمن افتادن و به شهادت رسیدند...
مجتبی رفته بوده جلو و رضا هم به دنبالش رفته تا برش گردونه و بگه جلوتر نره چون منطقه دست دشمن بوده، ولی مجتبی روی موتور بوده و نشنیده بود جلوتر که رفته،تکفیری ها با میل گرد میزنن تو سر مجتبی و از روی موتور میفته...
رضا هم که بعد مجتبی اسیر شده جلوی مجتبی شکنجه اش میکردن و در نهایت سرشو بریدن تا مجتبی هرچی میدونه رو لو بده...
طبق گفته همرزمانشون تکفیریها، خیلی اذیتشون کردن و در آخر به شهادت رساندند این دو مدافع حرم رو...
ان شالله با حضرت زهرا(س) محشور بشن، از همه ی کسانی که این مطلب رو میخونن خواهش میکنم دعا کنید تا پیکر برادر عزیزم پیدا بشه...
به نقل از خواهر شهید...
شهادت جامونده های گنه کار بی لیاقت صلوات...
۳.۴k
۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.