یه بار جوگیر شدم یه پیرمرد کور رو به زور از خیابون رد کردم دیدم یه چیزایی می گفتا شلوغ بود توجه نکردم. اون ور خیابون با عصا زد منو گفت احمق اونجا منتظر پسرم بودم!!
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.