به گزارش فتن، روزنامه وطن امروز نوشت: احمد نقیب زاده، است
به گزارش فتن، روزنامه وطن امروز نوشت: احمد نقیبزاده، استاد تمام علوم سیاسی دانشگاه تهران است و همه او را به عنوان یک کارگزارانی میشناسند ولی وی نقدهای صریحی به اصلاحطلبان به جهت ساختارشکنیهای آنها دارد و نسبت به اصولگرایان هم منتقد است، البته میگوید باید «وفاق ملی» نیز داشت. مصاحبهمان با او در اتاق 366 طبقه سوم دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران در یک محیط آرام و مملو از کتابهای روی هم انباشته انجام شد؛ تهلهجهای کرمانی داشت که وقتی پرسیدم گفت اهل «شهربابک» کرمان است. هم طرفدار دولت بود هم منتقد به مبانی نظری آن؛ میگوید دوران نگاههای پوزیتیویستی در توسعه گذشته و معتقد است این کلام که برای جهانی شدن باید از هویت فرهنگیمان کوتاه بیاییم به معنای آن است که دیگر نه خود را میتوانیم اداره کنیم نه با هیچ کشوری تعامل داشته باشیم. اعتقاد دارد باید با همه کشورها تعامل داشت و از سرمایهگذاری خارجی استقبال کرد اما نسبت به نگاههایی که توسعه برونزا را تشدید میکند و عنان اقتصاد را دست خارجیها میدهد بشدت منتقد است. او توسعهای را امیدوارانه و آیندهدار میداند که متکی بر توان داخلی باشد و معتقد است بسیاری از ظرفیتهای اقتصادی ما خالی است و اگر آنها فعال شود اقتصاد پویا خواهد شد و پیشرفت هم پس از آن محقق میشود.
متن زیر حاصل گفتگوی روزنامه وطنامروز است با این استاد دانشگاه تهران است:
در سادهترین تعریف از توسعه، توسعه را «فرآیندی برای بهبود وضعیت» مینامند؛ این بهبود وضعیت برای چه کسی است؟ صرفا بهبود وضعیت انسان است؟ این انسان چه انسانی است؛ صرفا فیزیک انسان و حیات مادی آن مدنظر است؟
3 واژه داریم که اینها هر کدام معنای تقریبا نزدیک به هم و مجزایی دارند؛ ابتدا «رشد» است که صرفا جنبه فیزیکی و مادی دارد، دوم «نوسازی» که آن هم جنبه فیزیکی و مادی دارد که جنس آن کمی است و دیگری «توسعه» است که جنبه کیفی هم دارد که در آن رشد و ارتقای کیفی انسانها هم مدنظر قرار گرفته میشود، بنابراین ما وقتی میگوییم توسعه یعنی از تمام ظرفیتهای مادی و معنوی انسان استفاده و نتایج آن منجر به بهبود کیفیت مادی و معنوی انسانها شود.
*دلیلی وجود ندارد که حتما مدل خطی توسعه غربی طی شود
نظریات توسعه تقریبا از سالهای دهه 1960 به بعد مطرح شدهاند، در این مسیر50 ساله اصلاحاتی هم این نظریات خوردهاند، درباره این میخواستم بیشتر صحبت شود.
دهه 1960 در حقیقت کشورهای پیشرفته برای کشورهای جهان سوم از روی مسیری که خودشان رفته بودند نسخه میپیچیدند و توصیههایی که میکردند، پیمودن همان راهی بود که کشورهای اروپایی و آمریکا پیموده بودند. در آنجا چون همه چیز از انقلاب صنعتی شروع شده بود، صنعتی شدن ملاک بسیار معتبری تلقی میشد، مثلا «رابرت دال» میگوید برای آنکه به توسعه برسید باید گروههای مختلف انسانی داشته باشید که بتوانند با یکدیگر رقابت کنند. برای اینکه یک چنین گروههایی داشته باشیم باید سوادآموزی به مرحله پیشرفتهای رسیده باشد، برای اینکه سوادآموزی به مرحله پیشرفتهای برسد، باید شهرنشینی توسعه یافته باشد، برای اینکه شهرنشینی توسعه پیدا کند، باید انقلاب صنعتی به وقوع پیوسته باشد، دقیقا این میشود مسیری که اروپاییها رفتهاند، بنابراین در همه جا شما «تقدم توسعه اقتصادی» را نسبت به «توسعه سیاسی» و «توسعه فرهنگی» مشاهده میکنید ولی بعدها این رویکردها تغییر پیدا کرد؛ جامعهشناسانی پیدا شدند که این روش خطی را زیر سوال بردند که اساسا دلیلی ندارد حتما همین راه پیموده شود، بعد استدلالها و شواهد تاریخی آمد که براساس آنها بسیاری از جوامع مثلا زمانی به توسعه سیاسی دست پیدا کردند که در توسعه اقتصادی اصلا وضعیت خوبی نداشتند، مثلا آمریکا زمانی به دموکراسی و توسعه سیاسی دست یافت که درآمد سرانه آن از اروگوئه دهه 1960 کمتر بود، پس چه دلیل دارد که بگویید توسعه اقتصادی مقدم بر توسعه سیاسی است؟ بعد به این نتیجه رسیدند که از هر کدام زودتر میشود شروع کرد، یعنی شرایط آمادهتری نسبت به هر کدام وجود دارد از همان جا توسعه و فرآیند تغییر را شروع کنید و به سایر بخشها تسری دهید.
*غرب برای رسیدن به توسعه جنایات فراوان کرد؛ برای همین هم بحث توسعه اخلاقمدار مطرح شد/ دولتمردان ما به قدری درگیر مسائل کمی شدند که اساسا مسائل کیفی و توجه به مقولات فرهنگی و اخلاقی را از یاد بردهاند
در روند نظریات توسعه همانطور که شما گفتید ابتدا «رشد» بود، بعد «توسعه اقتصادی» مطرح شد، در دهه 1985 بهخاطر خسارتهایی که این مدل توسعه به محیط زیست زد بحث «توسعه پایدار» مطرح شد و در حال حاضر «توسعه اخلاقمدار» مطرح است؛ ما کجای کار هستیم؟
ما در همان توسعه اقتصادی هستیم، در توسعه پایدار که ما خودمان در آل
متن زیر حاصل گفتگوی روزنامه وطنامروز است با این استاد دانشگاه تهران است:
در سادهترین تعریف از توسعه، توسعه را «فرآیندی برای بهبود وضعیت» مینامند؛ این بهبود وضعیت برای چه کسی است؟ صرفا بهبود وضعیت انسان است؟ این انسان چه انسانی است؛ صرفا فیزیک انسان و حیات مادی آن مدنظر است؟
3 واژه داریم که اینها هر کدام معنای تقریبا نزدیک به هم و مجزایی دارند؛ ابتدا «رشد» است که صرفا جنبه فیزیکی و مادی دارد، دوم «نوسازی» که آن هم جنبه فیزیکی و مادی دارد که جنس آن کمی است و دیگری «توسعه» است که جنبه کیفی هم دارد که در آن رشد و ارتقای کیفی انسانها هم مدنظر قرار گرفته میشود، بنابراین ما وقتی میگوییم توسعه یعنی از تمام ظرفیتهای مادی و معنوی انسان استفاده و نتایج آن منجر به بهبود کیفیت مادی و معنوی انسانها شود.
*دلیلی وجود ندارد که حتما مدل خطی توسعه غربی طی شود
نظریات توسعه تقریبا از سالهای دهه 1960 به بعد مطرح شدهاند، در این مسیر50 ساله اصلاحاتی هم این نظریات خوردهاند، درباره این میخواستم بیشتر صحبت شود.
دهه 1960 در حقیقت کشورهای پیشرفته برای کشورهای جهان سوم از روی مسیری که خودشان رفته بودند نسخه میپیچیدند و توصیههایی که میکردند، پیمودن همان راهی بود که کشورهای اروپایی و آمریکا پیموده بودند. در آنجا چون همه چیز از انقلاب صنعتی شروع شده بود، صنعتی شدن ملاک بسیار معتبری تلقی میشد، مثلا «رابرت دال» میگوید برای آنکه به توسعه برسید باید گروههای مختلف انسانی داشته باشید که بتوانند با یکدیگر رقابت کنند. برای اینکه یک چنین گروههایی داشته باشیم باید سوادآموزی به مرحله پیشرفتهای رسیده باشد، برای اینکه سوادآموزی به مرحله پیشرفتهای برسد، باید شهرنشینی توسعه یافته باشد، برای اینکه شهرنشینی توسعه پیدا کند، باید انقلاب صنعتی به وقوع پیوسته باشد، دقیقا این میشود مسیری که اروپاییها رفتهاند، بنابراین در همه جا شما «تقدم توسعه اقتصادی» را نسبت به «توسعه سیاسی» و «توسعه فرهنگی» مشاهده میکنید ولی بعدها این رویکردها تغییر پیدا کرد؛ جامعهشناسانی پیدا شدند که این روش خطی را زیر سوال بردند که اساسا دلیلی ندارد حتما همین راه پیموده شود، بعد استدلالها و شواهد تاریخی آمد که براساس آنها بسیاری از جوامع مثلا زمانی به توسعه سیاسی دست پیدا کردند که در توسعه اقتصادی اصلا وضعیت خوبی نداشتند، مثلا آمریکا زمانی به دموکراسی و توسعه سیاسی دست یافت که درآمد سرانه آن از اروگوئه دهه 1960 کمتر بود، پس چه دلیل دارد که بگویید توسعه اقتصادی مقدم بر توسعه سیاسی است؟ بعد به این نتیجه رسیدند که از هر کدام زودتر میشود شروع کرد، یعنی شرایط آمادهتری نسبت به هر کدام وجود دارد از همان جا توسعه و فرآیند تغییر را شروع کنید و به سایر بخشها تسری دهید.
*غرب برای رسیدن به توسعه جنایات فراوان کرد؛ برای همین هم بحث توسعه اخلاقمدار مطرح شد/ دولتمردان ما به قدری درگیر مسائل کمی شدند که اساسا مسائل کیفی و توجه به مقولات فرهنگی و اخلاقی را از یاد بردهاند
در روند نظریات توسعه همانطور که شما گفتید ابتدا «رشد» بود، بعد «توسعه اقتصادی» مطرح شد، در دهه 1985 بهخاطر خسارتهایی که این مدل توسعه به محیط زیست زد بحث «توسعه پایدار» مطرح شد و در حال حاضر «توسعه اخلاقمدار» مطرح است؛ ما کجای کار هستیم؟
ما در همان توسعه اقتصادی هستیم، در توسعه پایدار که ما خودمان در آل
۱۳۹.۵k
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.