رمان اجرای عاشقانه-پارت ششم
رمان اجرای عاشقانه-پارت ششم
من-نــ..نه بابا تو لولو نیستی تـ..تو فرشته ای!
سهون-عه؟پس فرشته ام؟
من-آره به جان مادرم فقط پاشو از روم دارم له میشم
سهون-فرشته ها آدما رو بوس می کنن نه؟
من-نه نه نه
سهون نگاهم میکنه و نزدیکم میشه با استرس نگاهش می کنم و میبینم که هی لحظه به لحظه نزدیکتر میشه بهم!فاصله مون خیلی کم میشه و من از روی ترس و استرس چشامو محکم میبندمو دستای یخ کرده مو مشت می کنم که...یهو وزنش از روم برداشته میشه!واااااای یعنی کی همچین لطفی بهم کرد و اینو از روی من برداشت؟چشمامو آروم باز میکنم و میبینم که دست به سینه واستاده و داره نگام میکنه!گلومو صاف می کنمو از جام بلند میشم و میگم:
-خیلی خیلی خیلی شوخی بی نمکی بود!
سهون یه قدم میاد سمتم و من باترس یه قدم میرم عقب که با خنده میگه:
-چی شد؟ناراحت شدی؟
من-هه!ناراحت؟جونه تو دارم میمیرم از غصه!
سهون-از شانس بدت یادم اومد رژیمم!
من-عه!خودتم قبول داری که لولویی؟مگه فرشته نبودی؟
سهون-آره خوب ولی فرشته ها هم آدمای فضول و بی ادبو نمی بوسن!
من-الان منظورت منم؟
سهون با همون لحن خودم میگه:
-عه تو خودتم قبول داری که فضول و بی ادبی؟تو که فضول نبودی
با حرص نگاهش می کنمو میرم توی اتاقم(اتاقی که چمدونم و وسایلم توشه)و قبل از اینکه درو ببندم میگم:
-من شام نمیخورم
سهون با بیخیالی میره سمت راه پله و میگه:
-خوب که چی؟
من زیر لب می گم:
-خوب که مرض
سهون-شنیدم خانوم باااااااا ادب
من-به درک
سهون-اینم شنیدم
میرم تو اتاقو درو محکم میبندم!تپش قلبم داره میاد پایین!وااااااااااااای این پسر چقدر بی حیاس
میرم و خودمو میندازم روی تخت و به ثانیه نکشیده خوابم میبره
تق تق تق!...وای باز کیه داره در میزنه
من با صدای خوابالود-بله؟؟؟؟
یه دختره-خانوم صبحانه آماده اس بفرمایید پایین!
صورتمو میشورم و از اتاق بزرگ و مجلل خارج میشمو میرم پایین!همه دور میز نشستن و متاسفانه سهونم هست!سلامی میدم و میشینم!
من-ببخشید دیشب واسه شام نیومدم!
مامان سهون-عیب نداره عزیزم!سهون گفت که چقدر خسته بودی و رفتی بخوابی!
نگامو میچرخونم سمت سهون که داره ریلکس غذاشو میخوره!آره جون عمه جانش!
صبحانه رو میخوریم میرم و چمدونمو از اتاق میارم پایین و آماده میشم که برم مدرسه کره ای جدیدم!
مامان سهون-عزیزم مثل اینکه آقای پارک رفته واسه کاری بیرون می تونی صبرکنی تا بیاد؟
نههههههههههههه من الان دارم از شوق میمیرم که زود تر برم و یه مدرسه کره ای رو از نزدیک ببینم!
میخوام جواب بدم که سهون میگه!
-مامان من دارم میرم!
مامانش-کجا؟
سهون-دنبال لوهان!
مامان سهون-عه؟پس سر راهت جسیکا جانم ببر
من-نه من راضی به زحمتشون نیستم!
سهون-مامان ما میخوایم واسه...
صحبتش یهو قطع میشه و میگه:
-خیلی خوب بیرون منتظرم
معلوم نیس چیکارش کرد که خفه شد خخخخخ!
با خانوم اوه خداحافظی می کنم و سوار ماشین سهون میشم و ساکت میشینمو زل میزنم به روبرو
سهون آهنگی میذاره که خیلی قشنگه!
من-ببخشید اسم آهنگش چیه؟
سهون-میخوای چیکار؟
من-قشنگ بود واسه همین
سهون-آهنگ گروهمونه
من-نه مثل اینکه گروهتون کاربلده
سهون-نه پس
یهو نگه میداره و در جلو باز میشه و یکی میپره توش دقت که میکنم میبینم لوهانه
لوهان-هی چقدر تیپ زدی!بیشعور مگه قرار نبود من از تو خوشتیپ تر باشم؟
سهون نگاهی به من میکنه یعنی با چشمش اشاره می کنه که یعنی اینم اینجاس
لوهان برمیگرده سمتمو میگه:
-عه سلام ببخشید ندیدمت
من-عیبی نداره
لوهان-میخوای بری مدرسه ثبت نام کنی؟
من-بله
لوهان با ذوق میگه:
-میشه منم بیام؟
من باتعجب نگاش میکنم که میگه:
دلم واسه مدرسه تنگ شده-
سهون باطعنه میگه:
-آره معلومه
لوهان-اون موضوع بحثش جداس!بعدم یه نفر باید باشه که توی کارای ثبت نام کمکش کنه!
یهو گوشیش زنگ میخوره
لوهان-بله؟
…-
لوهان-اوه نگو!امروز نمیشه
…-
لوهان-خوب شد یادم اوردی
…-
لوهان-باشه
بعدم قطع می کنه!
لوهان-کار خودته داداش
سهون-چی؟
لوهان-ثبت نام جسیکا
من و سهون همزمان باهم:
-چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من-نــ..نه بابا تو لولو نیستی تـ..تو فرشته ای!
سهون-عه؟پس فرشته ام؟
من-آره به جان مادرم فقط پاشو از روم دارم له میشم
سهون-فرشته ها آدما رو بوس می کنن نه؟
من-نه نه نه
سهون نگاهم میکنه و نزدیکم میشه با استرس نگاهش می کنم و میبینم که هی لحظه به لحظه نزدیکتر میشه بهم!فاصله مون خیلی کم میشه و من از روی ترس و استرس چشامو محکم میبندمو دستای یخ کرده مو مشت می کنم که...یهو وزنش از روم برداشته میشه!واااااای یعنی کی همچین لطفی بهم کرد و اینو از روی من برداشت؟چشمامو آروم باز میکنم و میبینم که دست به سینه واستاده و داره نگام میکنه!گلومو صاف می کنمو از جام بلند میشم و میگم:
-خیلی خیلی خیلی شوخی بی نمکی بود!
سهون یه قدم میاد سمتم و من باترس یه قدم میرم عقب که با خنده میگه:
-چی شد؟ناراحت شدی؟
من-هه!ناراحت؟جونه تو دارم میمیرم از غصه!
سهون-از شانس بدت یادم اومد رژیمم!
من-عه!خودتم قبول داری که لولویی؟مگه فرشته نبودی؟
سهون-آره خوب ولی فرشته ها هم آدمای فضول و بی ادبو نمی بوسن!
من-الان منظورت منم؟
سهون با همون لحن خودم میگه:
-عه تو خودتم قبول داری که فضول و بی ادبی؟تو که فضول نبودی
با حرص نگاهش می کنمو میرم توی اتاقم(اتاقی که چمدونم و وسایلم توشه)و قبل از اینکه درو ببندم میگم:
-من شام نمیخورم
سهون با بیخیالی میره سمت راه پله و میگه:
-خوب که چی؟
من زیر لب می گم:
-خوب که مرض
سهون-شنیدم خانوم باااااااا ادب
من-به درک
سهون-اینم شنیدم
میرم تو اتاقو درو محکم میبندم!تپش قلبم داره میاد پایین!وااااااااااااای این پسر چقدر بی حیاس
میرم و خودمو میندازم روی تخت و به ثانیه نکشیده خوابم میبره
تق تق تق!...وای باز کیه داره در میزنه
من با صدای خوابالود-بله؟؟؟؟
یه دختره-خانوم صبحانه آماده اس بفرمایید پایین!
صورتمو میشورم و از اتاق بزرگ و مجلل خارج میشمو میرم پایین!همه دور میز نشستن و متاسفانه سهونم هست!سلامی میدم و میشینم!
من-ببخشید دیشب واسه شام نیومدم!
مامان سهون-عیب نداره عزیزم!سهون گفت که چقدر خسته بودی و رفتی بخوابی!
نگامو میچرخونم سمت سهون که داره ریلکس غذاشو میخوره!آره جون عمه جانش!
صبحانه رو میخوریم میرم و چمدونمو از اتاق میارم پایین و آماده میشم که برم مدرسه کره ای جدیدم!
مامان سهون-عزیزم مثل اینکه آقای پارک رفته واسه کاری بیرون می تونی صبرکنی تا بیاد؟
نههههههههههههه من الان دارم از شوق میمیرم که زود تر برم و یه مدرسه کره ای رو از نزدیک ببینم!
میخوام جواب بدم که سهون میگه!
-مامان من دارم میرم!
مامانش-کجا؟
سهون-دنبال لوهان!
مامان سهون-عه؟پس سر راهت جسیکا جانم ببر
من-نه من راضی به زحمتشون نیستم!
سهون-مامان ما میخوایم واسه...
صحبتش یهو قطع میشه و میگه:
-خیلی خوب بیرون منتظرم
معلوم نیس چیکارش کرد که خفه شد خخخخخ!
با خانوم اوه خداحافظی می کنم و سوار ماشین سهون میشم و ساکت میشینمو زل میزنم به روبرو
سهون آهنگی میذاره که خیلی قشنگه!
من-ببخشید اسم آهنگش چیه؟
سهون-میخوای چیکار؟
من-قشنگ بود واسه همین
سهون-آهنگ گروهمونه
من-نه مثل اینکه گروهتون کاربلده
سهون-نه پس
یهو نگه میداره و در جلو باز میشه و یکی میپره توش دقت که میکنم میبینم لوهانه
لوهان-هی چقدر تیپ زدی!بیشعور مگه قرار نبود من از تو خوشتیپ تر باشم؟
سهون نگاهی به من میکنه یعنی با چشمش اشاره می کنه که یعنی اینم اینجاس
لوهان برمیگرده سمتمو میگه:
-عه سلام ببخشید ندیدمت
من-عیبی نداره
لوهان-میخوای بری مدرسه ثبت نام کنی؟
من-بله
لوهان با ذوق میگه:
-میشه منم بیام؟
من باتعجب نگاش میکنم که میگه:
دلم واسه مدرسه تنگ شده-
سهون باطعنه میگه:
-آره معلومه
لوهان-اون موضوع بحثش جداس!بعدم یه نفر باید باشه که توی کارای ثبت نام کمکش کنه!
یهو گوشیش زنگ میخوره
لوهان-بله؟
…-
لوهان-اوه نگو!امروز نمیشه
…-
لوهان-خوب شد یادم اوردی
…-
لوهان-باشه
بعدم قطع می کنه!
لوهان-کار خودته داداش
سهون-چی؟
لوهان-ثبت نام جسیکا
من و سهون همزمان باهم:
-چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
۲۶.۴k
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.