چه شب بدی ست امشب، که ستاره سو ندارد گل کاغذی است شب بو،
چه شب بدی ست امشب، که ستاره سو ندارد____گل کاغذیاست شب بو، که بهار و بو ندارد____چه شده ست ماه ما را، که خلاف آن شب، امشب___ز جمال و جلوه افتاده و رنگ بو ندارد؟___به هوای مهربانی، به تو کرده روی و هرگز___به عتاب و مهربانی، دلم از تو خو ندارد___ز کرشمه ی زلالت، ره منزلی نشان ده____به کسی که بی تو راهی، سوی هیچ سو ندارد____دل من اگر تو جامش، ندهی ز مهر، چاره__به جز آن که سنگ کوبد، به سر سبو ندارد____به کسی که با تو هر شب، همه شوق گفت و گو بود___چه رسیده ست کامشب، سر گفت و گو ندارد___چه نوازد و چه سازد، به جز از نوای گریه___نی خستهای که جز بغض تو در گلو ندارد___ره زندگی نشان ده، به کسی که مرده در من___که حیات بیتو راهی، به حریم او ندارد___ز تمام بودنیها، تو همین از آن من باش___که به غیر با تو بودن، دلم آرزو ندارد."
۳.۰k
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.