دلتنگم
دلتنگم
شاید بارها این را گفته باشم
اما امروز دلتنگم بیش از گفتنش دلم میخواهد بر حجم خالی دیوار های های گریه کنم و به آنسوی پنجره هرگز نگاهم را نچرخانم زیرا رفتنت دلم را میسوزاند .
سایه ات هر دم از من دورتر میشود و
می گوید که آن پنجره دیگر هرگز تو را به من نخواهد رساند
دلتنگم به وسعت یک شب سکوت که وحشت را در دل گمشده ام می جنباند
نه وحشت از تاریکی و تنهایی
که تو را در نبودنت هم در آغوش دارم
هراس از جای پای قدمهایت
که در دل این تاریکی مرا گم خواهد کرد
دلتنگم ....
این را به تو گفته ام
شاید بارها این را گفته باشم
اما امروز دلتنگم بیش از گفتنش دلم میخواهد بر حجم خالی دیوار های های گریه کنم و به آنسوی پنجره هرگز نگاهم را نچرخانم زیرا رفتنت دلم را میسوزاند .
سایه ات هر دم از من دورتر میشود و
می گوید که آن پنجره دیگر هرگز تو را به من نخواهد رساند
دلتنگم به وسعت یک شب سکوت که وحشت را در دل گمشده ام می جنباند
نه وحشت از تاریکی و تنهایی
که تو را در نبودنت هم در آغوش دارم
هراس از جای پای قدمهایت
که در دل این تاریکی مرا گم خواهد کرد
دلتنگم ....
این را به تو گفته ام
۱.۲k
۱۰ فروردین ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.